مفاخره
«شعر حافظ همه بيتالغزل معرفت است آفرين بر نفس دلكش و لطف سخنش» (حافظ)
وحشى چون شاعران ديگر به «نفس دلكش» و «لطف سخنش» اشاره دارد. شيخ اجل سعدى نيز به طرز سخنش تفاخر مىورزد آنجا كه مىگويد:
بر حديث من و حسن تو نيفزايد كس حد همين است سخندانى و زيبايى را
*
هنر بيار و زبان آورى مكن سعدى
چه حاجت است بگويد شكر كه شيرينم
و حافظ نيز در فخر خود بيان مىدارد:
در آسمان نه عجب گر ز گفته حافظ
سماع زهره به رقص آورد مسيحا را[1]
وحشى طبع سحرانگيز خود را مديون چشم غزالى مىداند كه انگيزه سرودن غزل را در وجودش پروراند. وحشى بيان مىدارد اشعارش داراى معانى و مفاهيم بلندى است كه به صورت الفاظ و عبارات درمىآيد و پى بردن به اين معانى در وهله اوّل صورت نمىگيرد بلكه احتياج به تفكّر و تأمّل دارد.
خوش است طرز اداهاى خاصّ با وحشى
خوش آن كه پيروى طرز ما تواند كرد
*ديوان: 53
وحشى به فكر چشم غزالى بهر غزل
انگيز طبع سحر طرازم زياده شد
*ديوان: 55
اعتماد ما يكى صد شد به وحشى زين غزل
كيست كو صد آفرين بر اعتقاد ما نكرد
*ديوان: 71
وحشى كه شد گوهرفشان در وصف عقد گوهرش
نبود عجب كز نظم او از درّ مكنون بگذرد
*ديوان: 74
نه خوش آمده است وحشى تو غريب خوش ادايى
همه طرز تازهگويى، ز تو كيست تازهگوتر
*ديوان: 93
وحشى چه معنىها كه تو كردى به اين صورت عيان
تا ره به اين معنى برد كو پى به معنى بردهاى
*ديوان: 153
[1]×. يغمايى، حبيب: «صائب»، در كتاب: «صائب و سبك هندى ...»، همان: 307 و 308.