داستان‏سرايى وحشى و مقايسه او با داستان‏سرايان همعصرش

بخش دوّم: نقد و تحلیل آثار وحشی بافقی
تنظیمات نوشتاری

داستان‏سرايى وحشى و مقايسه او با داستان‏سرايان همعصرش

 

وحشى چون عرفى به گونه‏هاى مختلف شعر سروده؛ مضمون مثنويهاى عرفى بلند و قوى و داراى جذبه و حال خاصى است كه مورد اقتباس و تبعيّت مثنوى‏سازان همعصر و پس از او نظير وحشى بافقى قرار گرفته است. سوز و شور و حال و شوق شيرين و فرهاد عرفى چنان وجود وحشى را تحت تأثير قرار داده كه حتّى در بعضى موارد عين الفاظ و معانى عرفى را به كار مى‏برد. در اين مثنوى:

چو عقلم شمع بيدارى برافروز              چو شوقم گرم رفتارى درآموز

 

زبانى ده به گفتن گرم و چالاك            كش از گرمى برد آتش عرقناك

 

كرامت كن به عرفى چند جامى                مى  آرام  سوز  درد   نامى



وحشى مى‏گويد:

 

دلم پر شعله گردان، سينه پر دود            زبانم كن به گفتن آتش‏آلود

 

كرامت كن درونى درد پرورد                 دلى در وى درون درد و برون درد

 

به سوزى ده كلامم را روايى                  كز آن گرمى كند، آتش گدايى ...     ديوان: 493

شايد وحشى ابتدا مثنويّات عرفى را خوانده و با الهام از آنها مثنوى خود را شروع نموده است زيرا نه‏ تنها  از وزن و قوافى شيرين و فرهاد تبعيّت و پيروى و حتّى اقتباس كرده بلكه در سايه مثنويّات عرفى، عين مضامين وى را با وزن ديگر به كار برده است.

شعر و سخن وحشى چون عرفى بديع و بكر و در عين حال از لطف و زيبايى خاصّى بهره‏ مند است كه ايده و تفكّر آنها را به وضوح نمايان مى‏ سازد و در بعضى جاها رنگ حكمت بدان مى‏ بخشد.[1]

وحشى در اشعارش به قناعت، زهد، حكمت و اخلاقيّات بسيار اهمّيّت مى‏دهد امّا دوست دارد كه اشاره‏اى به احوال دنيايى كه سراپا عشق و عاشقى است داشته باشد و يك بار هم كه شده آن را تجربه نمايد. پس از سرودن مثنوى خلدبرين و ناظر و منظور به سرودن داستان عاشقانه فرهاد و شيرين مى‏پردازد. حال چرا فرهاد و شيرين؟ مگر در تمام دنيا تنها عاشق و معشوقى كه وجود دارند فرهاد و شيرين‏اند؟ قصه وامق و عذرا كه عنصرى آن را به نظم درآورده است بيش از حد با دنياى ايران و اسلام فاصله دارد. داستان ورقه و گلشاه عيّوقى دنياى عشق و هوس را عارى از دغدغه درد و فراق تصوير نمى‏كند. ويس و رامين فخرالدّين اسعد گرگانى با انحرافهاى اخلاقى توأم است ولى قصه فرهاد و شيرين داراى شور و شوق و هيجان خاصّ عاشقانه است. داستانى است كه خسرو به خاطر عشق، حشمت ملوكانه‏اش را فراموش مى‏كند. شيرين تخت فرمانرواييش را رها مى‏كند. داستان عشق و عاشقى فرهاد و شيرين وحشى كه متأثّر از قصه خسرو و شيرين نظامى گنجوى است در نواحى گنجه كه از ديرباز شهرت و آوازه‏اى داشت، آغاز مى‏شود. اساس بيستون در افسانه‏ها به اين داستان منسوب است و شكل شبديز كه بر سنگها نقش بسته بود خاطره اين داستان را در ذهنها زنده مى‏كند. كاخ پرويز در مداين نشانه‏هايى از دنياى خسرو را در خرابه‏هاى خويش عرضه مى‏دارد و قصر شيرين با آنچه «جوى شير» وى خوانده مى‏شود شمّه‏اى از ماجراى فرهاد را در ذهن تداعى مى‏نمايد.[2]

البتّه شاهنامه و قهرمانهايش كه در آن ايّام هم در شعر شاعران عصر و هم در نامِ فرمانروايان ولايت تأثير خود را باقى گذاشته بود، بر وجود اين رابطه عشقى تا حدّى گواهى مى‏داد ... وحشى در داستان‏سرايى عاشقانه، هوسبازى نمى‏ كند بلكه تمام ذوق و قريحه خود را با ظريف‏ترين نكات شاعرانه به منصّه ظهور مى‏ رساند. او نهايت هنر و سليقه و شور وجودى خود را به نمايش مى‏ گذارد.

 

داستان «خسرو و شيرين» از داستانهاى معروف قبل از اسلام بود كه در شاهنامه فردوسى، ترجمه بلعمى، مجمع‏التواريخ و القصص، غرر اخبار ثعالبى، المحاسن و الاضداد جاحظ بدان اشاره شده امّا پير گنجه ـ نظامى گنجوى ـ نخستين كسى است كه اين داستان را گردآورى كرده و به رشته نظم كشيده است و نيز هم اوست كه پس از فردوسى فرهاد از ياد رفته را با لحنى فاخر و محتشم به اوج شاعرانه كشانده است. شاعران زيادى چون اميرخسرو دهلوى، امير عليشير نوايى، هاتفى، جامى، خواجوى كرمانى، وحشى بافقى و وصال شيرازى نسبت به خلق آثارى مشابه وى همت گماشتند كه هر چند تصويرسازى و طبيعت‏گرايى زيبايى داشتند امّا نتوانستند با نظامى كه همطراز با فردوسى است؛ برابرى كنند.[3]

داستان‏سرايى در اين دوره شامل داستانهاى عرفانى و عشقى نظير «رند و زاهد» فضولى بغدادى، «شاه و درويش» هلالى، «خورشيد و مهپاره» ميرزا سعيد قمى، «ناظر و منظور» وحشى بافقى و غيره همه حاكى از عشق و عرفان و اخلاق است و برترى عشق بر عقل و يا ترجيح عرفان و تصوّف بر علم ظاهرى را مى‏رساند. داستانهاى عشقى در اين دوره بيشتر حالت انتزاعى، تخيّلى و عرفانى داشته و مملوّ از مضمونهاى دينى و اخلاقى و حكمى است.

وحشى در داستان «ناظر و منظور» داستان دو عاشق را آورده كه هر دو مذكّرند، امّا عشقشان نسبت به هم پاك و بى‏آلايش است. وحشى در اين حكايت صرفا به توصيف زيباييهاى معشوق نمى‏پردازد بلكه عشق و محبّت انسانى به انسان ديگر را به منصّه ظهور مى‏گذارد.

در شعر دوران وحشى گرايشهاى مردمى، اخلاقى و اجتماعى فراوان ديده مى‏شود. شخصيّت دگرگون شده فرهاد در منظومه «فرهاد و شيرين» وحشى‏بافقى، برتر از شخصيّت فرهاد در سروده نظامى است. مثنوى عرفانى «شمع و پروانه» اهلى شيرازى با مناجات خداوند و نعت پيامبر آغاز مى‏گردد و با اينكه موضوع آن مدح سلطان يعقوب آق قويونلو است داستان با مناجات زيبا و دل‏انگيزى آغاز شده است و عشق بزرگ شمع و پروانه حكايت از نوعى تشخيص (شخصيّت دادن به اشياء) دارد.

در شعر دوران سبك هندى اشيا همچون انسانها داراى حيات و روحند. اين انديشه ناشى از تأثير جهان‏بينى عارفان به وحدت وجود است.

در داستانهاى عشقى و عرفانى اهلى و وحشى، تنها عاشق نيست كه به دنبال معشوق مى‏رود، بلكه معشوق نيز در جست‏وجوى عاشق است (داستان «ناظر و منظور» وحشى‏بافقى و «شمع و پروانه» اهلى). همچنين حزين لاهيجى مثنوى «صفير دل» را به وزن «بوستان» سعدى سرود و در آن مضمونهاى حكمى، عرفانى، اخلاقى و فلسفى جاى داد.[4]

داستان‏سرايى در ادبيّات صفوى

در دوران صفوى اكثر شاعران به نظم منظومه‏هاى داستانى در قالب مثنوى و به شيوه «خمسه نظامى» و «هفت اورنگ» جامى مى‏پرداختند كه در اين دوره داستانسرايى به شيوه بازسايى و بازسرايى اعمال مى‏شد. حتّى شاعران از سبك و بحور اين دو شاعر تتبّع و تقليد مى‏نمودند.

از جمله شاعران داستانسراى همعصر وحشى: ضميرى اصفهانى (متوفى 973 ه .ق)، قاسمى گنابادى (متوفّى 982 ه .ق)، بدرى كشميرى (991ـ1006 ه .ق)، سعدالدّين رهايى خوافى (متوفّى در 983 ه .ق)، عبدى‏بيك شيرازى (متوفى در 988 ه ق)، محمودبيك سالم تبريزى معاصر با شاه‏تهماسب صفوى (930ـ984 ه .ق)، عرفى شيرازى (متوفى 999 ه .ق).[5]

 

آثار شعراى همعصر وحشى در داستان‏سرايى

1ـ     محمّدبيگ پسر ابوالفتح‏بيگ تركمان متخلّص به سالم داراى آثارى چون «يوسف و زليخا»، «شاهنامه» و منظومه «مهر و وفا» به وزن «مخزن‏الاسرار» نظامى.

2ـ     مولانا قضايى هروى داراى مثنوى «ناز و نياز» بر وزن «حديقه» سنايى.

3ـ     امير عبداللّه‏ محمّدهاشم شاه كرمانى متخلّص به هاشمى (در سال 873 ه .ق) داراى «مظهرالآثار» به تقليد از «مخزن‏الاسرار» نظامى.

4ـ     ميرزامحمّد قاسم گنابادى متخلّص به «قاسمى» (متوفّى سال 982 ه .ق) داراى آثار «ليلى و مجنون»، «گوى و چوگان»، «شيرين و خسرو»، «شاهرخ‏نامه»، «عاشق و معشوق» و «شهنامه».

مثنوى «كارنامه» يا «گوى و چوگان» بر وزن «ليلى و مجنون» و «خسرو و شيرين» را بر وزن «خسرو و شيرين» نظامى سرود.

5ـ     مولانا غزّالى مشهدى (متوفى در سال 980 ه .ق) داراى اثر «نقش بديع و اسرار مكتوم» در حكمت و عرفان به پيروى از «مخزن‏الاسرار» نظامى.

6ـ     عبدى‏بيگ داراى اثر «بوستان خيال» (در سال 961 ه .ق) به تقليد از «بوستان» سعدى و بر همان وزن به نام شاه‏تهماسب سرود.[6]

7ـ     نورالدّين استرآبادى معروف به هلالى جغتايى (مقتول در 936 ه .ق) داراى مثنوى شاه و درويش را كه داستانى است عرفانى به وزن «حديقه» سنايى سروده است.

وحشى چون هلالى جغتايى در سرودن داستان ابتدا به مناجات خدا پرداخته سپس به نعت سيّدالمرسلين و وصف معراج و صحابه حضرت رسول مى‏پردازد و سپس شروع به داستان‏سرايى مى‏نمايد.

هلالى عشق ليلى و مجنون و وامق و عذرا و فرهاد و شيرين را عشق واقعى نمى‏داند. در مثنوى شاه و درويش، شاهزاده زيبايى كه در مكتب با درويش به گفتگو مى‏پردازد موجب شيفتگى درويش شده و او را به حيرت مى‏افكند. شهزاده به درويش مى‏گويد خاموش مباش و سخن بگو، درويش عاشق شاهزاده مى‏شود و از تعليم دست برمى‏دارد. وقتى كه شاهزاده از درويش جدا مى‏شود اضطراب را در درون درويش پديد مى‏آورد. فرداى آن روز شهزاده به مكتب نمى‏رود، درويش به سوز و گداز و ناله مى‏پردازد، ناگهان شهزاده فرا مى‏رسد و گفتگوى او را مى‏شنود، شاهزاده نگران مى‏شود كه درويش بى‏وفاست و روى از وى گردانيده و به ديگرى پيوسته است. شاهزاده، درويش را ملاقات كرده، از اين كار پشيمان شده و از درويش جدا مى‏گردد. شهزاده كبوترباز بر لب بام مى‏رود تا كبوتربازى كند. درويش عشق خود را آشكار مى‏كند به گونه‏اى كه مردم كوچه و بازار آگاه مى‏شوند و او را ملامت مى‏كنند، در اثر سنگ‏پراكنى طفلان، درويش از شهر خارج مى‏شود و نامه‏اى از طريق بال كبوتر براى شهزاده مى‏فرستد، شهزاده از حال او مطّلع مى‏گردد به شكار مى‏رود و در آنجا با درويش ديدار مى‏كند و در آنجا مجلس‏آرايى مى‏كند، رقيب از حال او باخبر شده، پدر شاهزاده را خبر مى‏كند، پدر فرزند را فرا مى‏خواند. هنگام وفات پدر فرا ميرسد و او پسر را پند مى‏دهد، پس از فوت شاه، شهزاده بر مسند قدرت مى‏نشيند. درويش را به حضور مى‏پذيرد. در خلوت با او به گفتگو مى‏پردازد و درويش به وصل مى‏رسد، امّا به زودى جنگى پيش مى‏آيد و شاه براى مصالح مملكت از دربار خارج مى‏گردد. رقيب درويش، فرصت را مغتنم شمرده به حضور شاه مى‏رود و به بدگويى درويش مى‏پردازد. درويش از وصل جدا مى‏افتد، شاه در جنگ بر خصم ظفر مى‏يابد، سپاهيان سالم به ديار برمى‏گردند و تنها رقيب درويش به دست دشمن هلاك مى‏گردد. مردم در خواب مى‏بينند كه پيروزى شاه مرهون دعاى درويش است، شاه درويش را براى هميشه به نزد خود فرا مى‏خواند، تا اينكه هر دو رخ در نقاب خاك مى‏كشند.[7] مثنوى شاه و درويش هلالى به مثنوى ناظر و منظور شبيه است. نوع عشق، چگونگى عشق، مذكر بودن دو عاشق و صحنه‏هاى وصال و هجران دو دلداده به هم شبيه هستند.

وحشى و هلالى كمال عشق را در وصال مى‏دانند و از هجران و دورى بيزارند. مثنوى شاه و درويش هلالى با ستايش خداوند به پايان مى‏رسد.

 

مثنوى خلدبرين

اثر وحشى بافقى (متوقى در 991 ه .ق) بر پايه «مخزن‏الاسرار» نظامى گنجوى در 586 بيت سروده كه هر دو در يك بحرند (مفتعلن مفتعلن فاعلن، سريع مسدّس مطوّى مكشوف). وحشى در خلدبرين نكات ذيل را عنوان داشته است:

1ـ ايجاد طرح و طرز نو در سخن:

 

طرح نويى در سخن انداختم          طرح سخن نوع دگر ساختم

بر سر اين كوى جز اين خانه نيست      رهگذر مردم ديوانه نيست

ساخته‏ام من به تمنّاى خويش      خانه‏اى اندر خور كالاى خويش ...    ديوان: 387


2ـ «مخزن‏الاسرار» را از «خلدبرين» برتر مى‏داند:

 

بانى مخزن كه نهاد آن اساس                  مايه او بود برون از قياس

خانه پر از گنج خداداد داشت                   عالمى از گنج خود آباد داشت

از مدد طبع گهرسنج خويش                    مخزنى آراست پى گنج خويش ...        ديوان: 387


3ـ طلب گامى است به سوى ادب:

 

من كه در گنج طلب مى‏زنم             گام در اين ره به ادب مى‏زنم

هم ادبم راه به جايى دهد              در طلبم قوّت پايى دهد

جهد كنم تا به مقامى رسم           گام نهم پيش و به كامى رسم ...               ديوان: 388

 

4ـ بهره‏گيرى وحشى از واژگان و اصطلاحات نظامى:

وحشى:

 

خلوتيان جمله به خواب عدم                         در تتق غيب فرو بسته دم         ديوان: 389

 

نظامى:

 

تا كرمش در تتق نور بود         خار ز گل نى ز شكر دور بود



وحشى:

 

عقل جنيبت ز همه تاخت پيش                      رايت خويش از همه افراخت پيش       ديوان: 389

نظامى:

 

دور جنيبت كش فرمان توست             سفت فلك غاشيه گردان توست



5ـ داستانهاى وحشى اگرچه موضوعش با نظامى يكى نيست ولى نتيجه‏گيرى يكى است:

نظامى:

 

دوستى از دشمن معنى مجوى               آب حيات از دم افعى مجوى

 

دشمن دانا كه غم جان بود                   بهتر از آن دوست كه نادان بود



وحشى:

مار ز يارى چو كفت بوسه داد                داد دمش خرمن عمرت به باد

... تا تو بدانى كه ز دشمن ضرر                 به كه رسد دوستى از اهل شر            ديوان: 405

 

نظامى در فضيلت سخن:

 

جنبش اوّل كه قلم برگرفت                حرف نخستين ز سخن در گرفت

پرده خلوت چو برانداختند                    جلوت اوّل به سخن ساختند

چون قلم آمد شدن آغاز كرد               چشم جهان را به سخن باز كرد



وحشى:

 

خامه برآورد صداى صرير                   بلبلى از خلدبرين زد صفير

خلدبرين ساحت اين گلشن است      خامه در او بلبل دستان زن است

بلبل اين باغ پر آوازه باد                   دم به دمش زمزمه‏اى تازه باد ...      ديوان: 387


 

وحشى:

 

پيشتر از نام بت و بت ‏پرست              بود خداوند بدين سان كه هست

جان و جسد را به هم الفت فزاى         وز دل و جان گرد كدورت زداى

راهنماى خرد راه جوى                       كام‏گشاى نفس گرم پوى ...         ديوان: 391


نظامى:

 

پيش وجود همه آيندگان          بيش بقاى همه پايندگان

سابقه سالار جهان قدم         مرسله پيوند گلوى قلم

پرده‏گشاى فلك پرده‏دار       پردگى پرده‏شناسان كار ...[8]

 

مثنوى ناظر و منظور

اثر ديگر وحشى بافقى (متوفّى 991 ه .ق) در 1564 بيت در بحر هزج مسدّس محذوف (مفاعيلن مفاعيلن فعولن) سروده شده است.

سخن وحشى در ناظر و منظور:

1ـ توصيف كردگار:

 

زهى نام تو سر ديوان هستى         تو را بر جمله هستى پيش دستى

ز كان صنع كردى گوهرى ساز          وزان گوهر محيط هستى آغاز

به سويش ديده قدرت گشادى          بناى آفرينش زد نهادى ...      ديوان: 417


2ـ نظر اعتبار بر صورت عالم:

 

ايا مدهوش جام خواب غفلت      فكنده رخت در گرداب غفلت

از اين خواب پريشان سر برآور          سرى در جمع بيداران درآور

در اين عالى مقام پر غرايب           ببين بيدارى چشم كواكب ...        ديوان: 419


3ـ نياز به درگاه بى‏نياز:

 

خداوندا گنهكاريم جمله            ز كار خود در آزاريم جمله

نيايد جز خطاكارى ز ما هيچ      ز ما صادر نگردد جز خطا هيچ

ز ما غير از گنهكارى نيايد         گناه آيد ز ما چندان كه بايد ...     ديوان: 420

4ـ در نعت پيامبر اكرم (ص):

 

رقم سازى كه اين زيبا رقم زد         نوشت اوّل سخن نام محمّد

چه نام است اين كه پيش اهل بينش       شده نقش نگين آفرينش

ز بس كز ميم و حايش گشت محفوظ              نوشتش در دل خود لوح محفوظ ...                    ديوان: 421


5ـ در توصيف شب معراج:

 

شبى چون روز شادى عشرت افزاى          جهان روشن ز ماه عالم‏آراى

ز عالم زاغ پا بيرون نهاده                        خروس از صبحدم در شك فتاده

نشسته گوشه‏اى مرغ مسيحا                به هر جانب روان گرديده حربا ...       ديوان: 423


6ـ در نعت على (ع):

 

از آن رو صبح اين روشندلى يافت              كه چون ما، در دلش مهر على تافت

ز مهر او منوّر خانه خاك                             به نام او مزيّن مهر افلاك

قضا چون رايت هستى برافراخت       علم را عين نامش سر علم ساخت ...               ديوان: 425


7ـ انگيزه تصنيف اين معانى در ناظر و منظور:

 

چو گشتى بى‏نوا بر كش نوايى                 فكن در گنبد گردون صدايى

بلند آوازه ساز از نو سخن را                  نوايى نو، ده اين دير كهن را

بياور در ميان دلكش بيانى                     كه بشناسد تو را هر نكته دانى ...            ديوان: 428


8ـ مدح جهانگيرشاه:

 

چو اين گنج هنر ترتيب دادم              ز هر جوهر در او درجى نهادم

شدم جوينده زيبنده اسمى             كه حفظ گنج را سازم طلسمى

به كام فكر ملكى چند گشتم            به اكثر نامداران بر گذشتم ...          ديوان: 429

 

9ـ دعوت به عزلت و گوشه‏نشينى به علّت بى‏وفايى ياران ريايى:

 

دلا برخيز تا كنجى نشينيم        ز ابناى زمان كنجى گزينيم

عجب دورى و ناخوش روزگارى است    نه بر مردم نه بر دور اعتبارى است

اگر صد سال باشى با كسى يار         پشيمانى كشى در آخر كار ...       ديوان: 431


در داستان ناظر و منظور وحشى با زبان ساده و برخلاف پي چيدگى‏ها و تشبيهات و استعارات شعر نظامى به توصيف داستان مى‏ پردازد. موضوع داستان چون داستان‏سرايان همعصرش عشقى، عرفانى، حكمى و اخلاقى است و برخلاف داستانهاى عشقى گذشته دو دلداده مذكّرند و پايه عشقشان بر مبناى جسمانى و شهوانى نيست. وحشى به عشق انسان به انسان اهمّيّت مى‏ دهد نه به مسايل شهوانى يا عشق مذكر به مؤنث و يا بالعكس. معشوق وحشى برخلاف معشوق داستانهاى ديگر كه جفاپيشه و ستمكار است؛ به عاشق تمايل دارد و سعى دارد به هر ترتيبى كه شده خود را به عاشق (ناظر) برساند.

اين گونه عشق، با پريشانى و انزوا شروع مى‏شود و با وصل و پيروزى به اتمام مى‏رسد. پس وصل عاشق و معشوق به هم ميسّر و هر دو موفّق‏اند. معشوق (منظور) انسان مبارزى است كه در جنگ با آدم و دد پيروز مى‏شود، ازدواج مى‏كند، شاه مى‏شود و عاشق خود را به وزارت برمى‏گزيند.

نظير اين داستان را مى‏توان به پيوند انوشيروان و بوذرجمهر حكيم و سلطان محمود و ايّاز اشاره كرد و عرفانى‏ تر و مهم‏تر از آن داستان عشق مولانا محمّد جلال‏الدّين مولوى به شمس‏ الحق تبريزى نظر داشت.[9]

 

منظومه فرهاد و شيرين وحشى‏ بافقى

يكى از داستانهاى كهن ادبيّات فارسى است كه نظامى آن را در ضمن داستان «خسرو و شيرين» آورده و وحشى آن را به طور مجزّا بيان داشته است. وحشى داستان فرهاد و شيرين را در 1070 بيت كه شايد افسردگى‏ها و ناكاميهاى شخص خودش در آن متبلور است آورده و متأسّفانه قبل از به پايان بردن اين مثنوى به ديار باقى شتافت. پس از گذشت 250 سال ميرزاشفيع شيرازى معروف به ميرزاكوچك و متخلّص به وصال (1193ـ1262) دنباله داستان را سرود ولى او نيز گل عمرش چون وحشى بقايى نبخشيد و همچنان اين داستان نيمه‏تمام ماند تا سرانجام مهدى صابر شيرازى داستان فرهاد و شيرين وحشى را به اتمام برد و در نيمه دوّم سده سيزدهم هجرى جهان را بدرود گفت.

مثنوى صابر داراى 304 بيت است كه در ديوان وحشى به چاپ رسيده، همه داستان بر وزن خسرو و شيرين نظامى سروده شده است (مفاعيلن مفاعيلن مفاعيل ـ بحر هزج مسدّس مقصور).

 

سنجش سروده وحشى با نظامى

1ـ داستان فرهاد و شيرين وحشى از آغاز تا پايان گفتگوى آن دو دلداده، 404 بيت است در حالى كه نظامى همين داستان را از آغاز تا مرگ فرهاد در 495 بيت سروده است. داستان وحشى پرشاخ و برگ‏تر از نظامى است.

2ـ داستان فرهاد نظامى در بخش كوتاه و در ضمن حكايت خسرو و شيرين است در حالى كه داستان فرهاد وحشى در مبحثى جداگانه است.

3ـ وحشى به مأخذهاى داستان اهمّيّت نداده و اعتقادى به درست يا نادرست بودن آن نداشته است.

 

مرا زين گفتگوى عشق بنياد               كه دارد نسبت از شيرين و فرهاد

غرض عشق است و شرح نسبت عشق         بيان رنج عشق و محنت عشق

دروغى مى‏سرايم راست مانند                     به نسبت مى‏دهم با عشق پيوند            ديوان: 520

4ـ وحشى آغاز داستان خسرو و شيرين را نياورده و در آغاز حكايت فرهاد به جدايى خسرو از شيرين مى‏پردازد در حالى كه نظامى با يك نظم منطقى داستان خسرو و شيرين را در آغاز بيان مى‏دارد.

 

چو خسرو جست از شيرين جدايى                    معطّل ماند عشق دلربايى            ديوان: 520

5ـ در داستان سروده نظامى، شيرين پس از جدايى از خسرو در دشتى با گياهان زهرناك فرود مى‏ آيد و چون شيرين به خوردن شير عادت داشت و آوردن آن از فاصله‏اى دور بسيار مشكل بود بنابراين در جست‏وجوى سنگ‏تراش ماهرى بود تا جويى در دل سنگ بتراشد و شير تازه گوسفند از چراگاه رمه جارى شده به حوضچه وارد شود. شاپور نديم هنرمند خسرو كه همراه شيرين بود فرهاد را نامزد اين كار مى‏كند و او را به نزد شيرين مى‏آورد. ولى وحشى داستان آوردن دو استاد هنرمند را به واسطه نديمان شيرين مى‏آورد. در طول داستان تنها سخن از چيره‏دستى و استادى فرهاد است و سخنى از شير خوردن شيرين به ميان نيامده است.

6ـ وحشى در آخرين بخش داستان گفتگوى فرهاد و شيرين را بيان داشته در حالى كه نظامى فرهاد را در پس پرده معرّفى كرده كه به گفتار شيرين گوش مى‏داده و در اثر آن از هوش مى‏رود و جان مى‏بازد.

7ـ گفتار نظامى در موقعيّات و حالات عاشق صحيح‏تر است كه در برابر معشوق مدهوش و سرگردان و بدون تكلّم مى‏گردد ولى در داستان وحشى، فرهاد به ملاقات شيرين مى‏رود. به گفتگوى عاشقانه مى‏پردازد و هنگام ورود نگهبانان هر دو جانب احتياط را رعايت كرده و كام مى‏بندند.

8ـ فرهاد وحشى والاتر از فرهاد نظامى است. فرهاد نظامى صرفنظر از قوى دستى و چيرگى او در هنر، كارگر ساده ‏لوحى بيش نيست حال آنكه فرهاد وحشى هنرمندى داراى ارزش و مقام و قدر است.

* * *

آثار خمسه‏ سرايان دوران صفوى را بايد با خمسه نظامى مقايسه نمود. زيرا وحشى و داستان‏سرايان همعصرش از دو شاعر بزرگ نظامى و جامى و تا حدّى از سنايى و هاتفى تقليد و تتبّع مى‏ نمودند.

آنچه كه در داستان‏سرايى و داستان‏سرايى همعصر وحشى قابل گفتن است آن است كه اكثرا داستان را در ستايش ذات بارى تعالى، مناجات و راز و نياز با حضرت عزّ اسمه، نعت پيامبر اكرم، نعت اميرالمؤمنين، سبب تأليف و تصنيف داستان و ارزشمندى سخن، آغاز مى‏كردند. مانند مثنوى فرهاد و شيرين وحشى، شمع و پروانه اهلى شيرازى، مثنوى عرفانى عرفى، و غيره.[10]

 

داستان سرايى وحشى و مقايسه آن با داستان‏سرايان همعصرش

داستان مثنوى فرهاد و شيرين وحشى از شور و التهاب خاصى برخوردار است و يكى از شاهكارهاى وحشى است. در سراسر داستان عاشق پيشگى و سوز و گدازهاى درونى عاشقانه و غمگينانه وحشى مشهود است و روح پر صداقت و صميميّت و آشفته و سركش او را نمايان مى‏سازد.

تمثيلهاى اين مثنوى محسوس و ملموس است و ناشى از روح و احساس قوى و پرالتهاب شاعر است به گونه‏اى كه آنجا كه خدا را مى‏ستايد عاشق‏پيشگى خود را در لابه‏لاى الفاظ نمايان مى‏ سازد:

 

به نام چاشنى‏ بخش زبانها          حلاوت‏بخش معنى در بيانها

شكر پاش زبانهاى شكرريز        به شيرينى نكته‏ هاى حالت‏ انگيز

به شهدى داده خوبان را شكرخند         كه دل با دل تواند داد پيوند ...             ديوان: 493

در جاى ديگر از خداوند سينه‏اى آتش‏ افروز و دلى پرسوز مى‏ طلبد تا عاشقانه‏ تر و پرسوز و گدازتر عشق‏ تر بورزد و جالب اين است كه دعايش مستجاب مى‏شود:

 

الهى! سينه ‏اى ده آتش افروز                      در آن سينه دلى وان دل همه سوز

هر آن دل را كه سوزى نيست دل نيست              دل افسرده غير از آب و گل نيست

دلم پر شعله گردان، سينه پر دود                       زبانم كن به گفتن آتش آلود ...          ديوان: 493

وحشى در سرودن داستان فرهاد و شيرين، فرهادى را خلق مى‏كند كه نمودى از وجود غمديده وى است زيرا خود نيز يك عاشق دلباخته ‏اى است كه حالات و روحيّات عاشقان را بخوبى درك مى‏ نمايد. در اين مثنوى همه چيز رنگ عاشقانه دارد، ستايش خدا، نعت رسول، مدح على و بالاخره همه چيز بر پايه عشق آورده شده است.

 

بناى حسن را آب است بنياد               اساس عشق يا رب! بى‏خلل باد[11]


[1]×. كلّيّات عرفى شيرازى، به كوشش غلامحسين جواهرى، كتابفروشى و چاپخانه محمّدعلى علمى، صفحات 29 الى 31.

 

[2]×. پير گنجه در جست‏وجوى ناكجاآباد، زرّين‏كوب، عبدالحسين: چاپ اوّل، زمستان 72، حروفچينى و صفحه‏آرايى: سينا قانعى، چاپخانه مهارت، انتشارات سخن: 74 و 75.

 

[3]×. امشب صداى تيشه، خسرو احتشامى، نشر پرستش، چاپ اوّل، 73، صفحه 87 و 88.

 

[4]×. عرفان و ادب در عصر صفوى، ج اوّل، تأليف: دكتر احمد تميم‏دارى، چاپ اوّل: زمستان 1372، چاپخانه فتّاحى، انتشارات حكمت، صفحات 14 و 15.

 

[5]×. همان: 124 و 125.

 

[6]×. همان: 132ـ137.

 

[7]×. همان: 155ـ158.

 

[8]×. همان: 172ـ175.

[9]×. همان: 176ـ195.

 

[10]×. همان: 196ـ215.

 

[11]×. نشان تيشه فرهاد (نقد و متن كامل فرهاد و شيرين وحشى‏بافقى)، دكتر رضا اشرف‏زاده، نشر صالح: 13ـ16.

آموزشگاه گویندگی و سخنوری موسسه شهریاران سخن (مدرسه سخن)

مدرسه سخن آموزشگاه و مدرسه تخصصی مجریگری و اصول و فنون سخنرانی


سالها با شما و همراه شما هستیم در سایت ایران مجری و باشگاه ایرانمجری. افتخار ماست تا اینبار در سایت سخنوری با شما باشیم.  صدها مقاله مرتبط به فنون سخنرانی و صدها متن سخنرانی و متن مجری گری در پردیس سخن 1400

مدرسه سخن ایران از بهترین مراکز آموزشی در زمینه سخنوری و گویندگی و مجریگری می‌باشد که با مدیریت دکتر فریبا علومی یزدی و مجوز رسمی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تاکنون به آموزش بیش از ۱۰۰۰ مجری و سخنران در کشور اقدام نموده است.
شما می توانید آخرین مقالات و آموزش های مرتبط با فن بیان و سخنوری را در این سایت ببینید . برای ورود به سایت سخنوری کلیک کنید.


آخرین تصاویر از سخنوران و فراگیران مدرسه سخن و نظرات ارزشمند آنها را در قسمت نظرات گوگل مپ ملاحظه فرمایید.

روی لینک زیر کلیک کنید

گوگل مپ : مدرسه سخن ایران تاسیس ۱۳۹۵ آموزش سخنوری ، گویندگی و مجریگری

تنها یک راه برای سخنور شدن وجود دارد !