شروع منظومه خلدبرين و قدرت براعت استهلال
وحشى در شروع منظومه خلدبرين براعت استهلال مناسبى مىآورد. در حكايتى كه از انسان عارفمسلكى سخن به ميان مىآورد، ابتدا از فوايد گوشهنشينى و دامن عزلت فراهم چيدن نكاتى را عرضه مىكند و انسانها را به رويگردانى از مردم دنيا كه فريبكار و دغلاند دعوت مىكند:
روى به مردم منما چون پرى تا طلبندت به صد افسونگرى
رخ منما وز همه در پرده باش بر صفت روز گذر كرده باش
تا چو كند ياد تو در دل گذار
روى دهد گريه بىاختيار
بگذر از اين طايفه پرده در
پردهنشين باش چو نور بصر
رسم وفا نيست در اهل جهان
همچو وفا پاى بكش از ميان
باش به عزلتگه خود پا به گل
تا نروى از در كس منفعل
ديوان: 392
به نظر نگارنده پنج بيت اوّل منظومه خلدبرين براعت استهلالى براى كلّ منظومه است. زيرا هم نام خلدبرين در آن آمده و هم به مسايل عرفانى و سير و سلوك عارفانه اشاره شده است. الحق وحشى در خلق اين معانى معنوى در قالب الفاظ و كلمات به نحو احسن هنرنمايى كرده است.
خامه برآورد صداى صرير
بلبلى از خلدبرين زد صفير
خلدبرين ساحت اين گلشن است
خامه در او بلبل دستانزن است
بلبل اين باغ پر آوازه باد
دم به دمش زمزمهاى تازه باد ...
طرفه رياضى است كه تا رستخيز
سبزه او را نبود برگ ريز
ز آب خضر سر زده گلها در او
غنچه گشا باد مسيحا در او
ديوان: 387
وحشى در مورد اهمّيّت مسأله همّت و تلاش و كوشش كه انسان را به مقام عالى مىرساند با براعت استهلال و مقدّمهاى جذّاب و هنرمندانه ابتدا به بيان سير و سلوك عارفانه و پاكى دل و قلب مىپردازد سپس به داستان عاشق شدن خرقهپوش والاهمّت بر دختر پادشاه گواه مقتضى بر سخنش مىآورد كه همّت عالى انسان را به سربلندى و رسيدن به خواستههاى مادّى و معنوى رهنمون مىگرداند. به قول حافظ شيرازى:
«همّت بلند دار كه مردان روزگار
از همّت بلند به جايى رسيدهاند»