اصالت احساس در غزلها
(يعنى چه مقدار حقيقى و چه مقدار طبعآزمايى صرف است.)
همان گونه كه قبلاً توضيح داده شد، چون محتواى غزليّات وحشى از امورى است كه مستقيما و دقيقا از زندگى شخصى و احوال درونيش نشأت مىگيرد، از اينرو با زبان سليس و ساده به ابراز احساسات قلبى و مكنونات درونى خود مىپردازد. به تصريح مىتوان گفت وحشى خالصانهترين غزلها را سروده است. احساس وحشى همان احساس درونى و روحى وى است. احساس عشق و عاشقى و شوريدگى و پريشانى وجود اوست. از اينرو احساساتش از اصالت خاصّى برخوردار است كه از انگيختگى درونى و رويدادى واقعى برخوردار است. در واقع مىتوان گفت نوعى حسب حال نويسى و واقعهگويى دارد و چون سخنش از دل برمىآيد لاجرم بر دل مىنشيند. البته وحشى گاهى احساسات درونيش را در قالب طبعآزمايى و هنرنمايى با استفاده از صنايع بديعى زيور و زينت مىبخشد ولى هيچ گاه مفهوم و مضامين را دشوار و مشكل نمىسازد.[1]
شواهدى از اصالت احساس حقيقى و واقعى در شعر وحشى:
گلشن حسنى ولى بر آه سرد ما مخند آه اگر يابى كه تأثير هواى سرد چيست*ديوان: 32
در ميان اشك شادى گم شدم روز وصال
اين چنين روزى كه ديدم خويش را گممىكنم
*ديوان: 109
پشت رقيب را همه قرب است و منزلت
مردود درگه تو همين ما فتادهايم
*ديوان: 124
صد فصل بهار آيد و بيرون ننهم گام
ترسم كه بيايى تو و در خانه نباشم
*ديوان: 125
ما اجنبى ز قاعده كار عالميم
بيهوده گرد كوچه و بازار عالميم
*ديوان: 130
شواهدى از اصالت احساس در قالب طبعآزمايى در شعر وحشى:
جگر زد آبله وز ديده مىچكد نمكاب
كه بخت شور به ريش جگر نمكريز است
*ديوان: 19
شده است ديده وحشى شكوفهدار و هنوز
در انتظار ثمر زان نهال نوخيز است
*ديوان: 19
اى خدنگ غمزه ضايع كن به ما هم ناوكى
تا بداند جان ما كاماجگاه تير كيست
*ديوان: 29
در گلستانى چو شاخ گل نمىجنبى ز جا
مىتوان دانست كاندر پاى در خاريت هست
*ديوان: 39
ندارد اشتياق وصل شيرين، كوهكن، ورنه
به ضرب تيشه صد چون بيستون از پيش بردارد
*ديوان: 51
دى كه مىآمد ز جولانگاه شوقى مست ناز
نرگسش بر گوشه دستار خوش تركانه بود
*ديوان: 58
آن زلف مكن شانه كه زنجير دل ماست
بر هم مزن آن سلسله را شانه نگهدار
*ديوان: 94
برخاست باد شرطه و زورق درست ماند
از موج خيز رستم و ديدم كرانه هم
*ديوان: 110
محيط جانب من بين و عذر رفته بخواه
كه سخت رخش گريزى به زير زين دارم
مكن تغافل و مگذارم از كمند برون
كه صيد بيشه بسيار در كمين دارم
*ديوان: 124
حك كردنى چو نقطه سهويم بر ورق
ما خال عيب صفحه رخسار عالميم
*ديوان: 130
نوبهار آمد ولى بىدوستان در بوستان
آتشين ميلى است در چشمم نهال ارغوان
*ديوان: 139
[1]×. مؤتمن، زينالعابدين: تحوّل شعر فارسى: 388 و 389.