ضربالمثلها
گرد ننشيند به طرف دامن آزادگان گر براندازد فلك بنياد اين ويرانه را
*ديوان: 10
مى ز رطل عشق خوردن كار هر بىظرف نيست وحشيى بايد كه بر لب گيرد اين پيمانه را
*ديوان: 10
هر متاعى را در اين بازار نرخى بستهاند قند اگر بسيار شد ما نرخ شكر نشكينم
*ديوان: 117
دلتنگم و با هيچ كسم ميل سخن نيست كس در همه آفاق به دلتنگى من نيست
*ديوان: 35
وحشى از رهزن ايّام چه انديشه كنيم ما چه داريم كه از ما نبرد يا ببرد
*ديوان: 49
دل نيست كبوتر كه چو برخاست نشيند
از گوشه بامى كه پريديم، پريديم
*ديوان: 112
سر تا به قدم تيغ دعاييم و تو غافل
هان واقف دم باش رسيديم، رسيديم
(معادل دم غنيمت است، نقد را عشق است و اين دم را باش)ديوان: 112
*
مكن مكن لب ما را به شكوه باز مكن
زبان كوته ما را به خود دراز مكن
*ديوان: 135
سخن باشد بسى كز غير بايد داشت پوشيده
نمىدانم كه شد حرف منت خاطرنشان يا نه
*ديوان: 151