بخش دوّم: آثار وحشى بافقى
دلِ وحشى مگر آتشفشانى است كه در هر شعرش از آتش، نشانى است؟
پژمان بختيارى[1]
وحشى شاعرى بوده كه در همه گونههاى شعر پارسى طبعى آزموده و به گفته صاحب روز روشن: «بر انواع نظم به طريقه سهلِ ممتنع قدرت داشته»[2] در پارهاى به نهايت اوستادى رسيده و در برخى نيز نمونههاى بديعى آفريده است، گروهى بر اين باورند كه وحشى طرز نوينى را در «شوخى كلام بابافغانى پديد آورد و بدان لطافتى دو چندان بخشيد.»[3] بسيارى به تقليد از او برخاستند، امّا هيچ كدام در اين عرصه ياراى برابرى با او را نيافتند. چونان لطايفى را بعدها نزد شعراى سبك هندى (اصفهانى) ديديم. نغزترين اثر او را تركيببند مربّع «شرح پريشانى» مىدانند و جاودانهترين اثرش را فرهاد و شيرين.
به هر حال آنچه از آن پاكباخته بيشه غم و دلباخته دردپيشه بر جاى مانده، عبارت است از:
1ـ ديوان
شامل غزليّات، رباعيّات، مثنويّات، قطعات، قصايد و چند تركيببند و ترجيعبند كه دربردارنده 5273 بيت (بنابر چاپ دكتر حسين نخعى) است. نخستين بار كليّاتِ ديوان وى به سعى تقىالدّين اوحدى بليانى معاصر وى در 9000 بيت گردآورى شد.
اگر نوشته تذكره ميخانه را درست بدانيم، مىبايد برخى از اشعار ديوان را از آنِ مرادى برادر وحشى دانست! امّا در «صُحُف ابراهيم» تعداد ابيات ديوان وى 12000 بيت نوشته شده است. تقريبا كاملترين ديوانى كه از وحشى چاپ شده، كار آقاى دكتر نخعى است كه كلّيّات وحشى را در 9111 بيت گردآورى و چاپ كرد، امّا برخى از اشعار بويژه قصايد وحشى درجُنگها و تذكرهها وجود دارد كه در چاپ دكتر نخعى نيامده است.[4]
آقاى حسين مسرّت، ديوان كامل وى را بر اساس 7 نسخه كهن مربوط به سدههاى 10 و 11 ه .ق چاپ كرده است.
2ـ مثنوى فرهاد و شيرين
از او اشعار شيرين ماند بسيار همه ارزنده همچون دُرّ شهوار
كه يك گنجينه زان دُرهاى سنگين گرفته نقشى از فرهاد و شيرين
پژمان بختيارى[5]
يا به بيانى ديگر «شيرين و فرهاد» نامورترين نامه اوست كه در آن با بيانى سوزناك، لطيفترين دقايق عارفانه را با شورانگيزى تمام بيان داشته است. اين مثنوى 1070 بيتى بر سياق خسرو و شيرين نظامى سروده شده است. با اين تفاوت كه در اين نامه، فرهاد جلوهاى درخور دارد. اين مثنوى ناتمام را بعدها: كوثرى همدانى، حبيب[6]، وصال و صابر (هر سه شيرازى) كامل كردند، امّا هيچ كدام به اندازه كارهاى وصال و صابر مقبول نيفتاد. آن دو نفر منظومه را به 2625 بيت رساندند.
دكتر عبدالحسين زرّينكوب درباره اين منظومه مىنويسد:
«در بين كسانى كه بعد از [فخرالدّين اسعد گرگانى] به نظم قصّههاى بزمى پرداختهاند، فقط وحشى در شيرين و فرهاد و مكتبى شيرازى در ليلى و مجنون تا اين حد به شور و درد قهرمان آشنا شدهاند.»[7] برخى نيز همچون وحدت و خوارزمى به تقليد از وى به سرودن فرهاد و شيرين پرداختند. اين كتاب يك بار در سال 1933 م به زبان انگليسى ترجمه و چاپ شده[8] و اكنون ترجمه چينى آن بوسيله پنچينلين زير چاپ است.[9] ميرحيدر معمّايى صميمىترين دوست وحشى رباعى مستزادى در مادّه تاريخ سرودن اين مثنوى دارد:
در مثنوى از ذوق دلارا وحشى دُرّها افشاند تا خاتمه نارسيده امّا وحشى دُرّها درماند
دوران پى مثنوىّ بىخاتمهاش تاريخ چو خواست گفتيم كه: «مثنوىّ ملاّوحشى» بىخاتمه ماند!
991 ق
نيز مىتوان فرهاد و شيرين را وابسته به دوره جوانى و پرشورى وحشى دانست و چون ديگر نتوانست آن گونه كه دلخواهش بود آن را ادامه داده و به پايان برساند، ديگر كوششى براى به انجام رساندنش نكرد (اگر نظر برخى را بپذيريم كه مادّه تاريخ فرهاد و شيرين، 961 ه .ق است).
برخى به اشتباه نام اين مثنوى را «ليلى و مجنون» نوشتهاند.[10] برخى نيز نام آن را خسرو و شيرين دانستهاند[11] حتّى مدرّس تبريزى در ريحانهالادب، علاوه بر فرهاد و شيرين، خسرو و شيرين را هم منظومهاى از آنِ وحشى دانسته است.[12] قديمى ترين نسخه خطّى فرهاد و شيرين كه در 997 ه .ق تحرير شده در موزه ايران باستان نگهدارى مىشود.
3ـ مثنوى ناظر و منظور
اين مثنوى عرفانى و اخلاقى نيز بر وزن و به سانِ خسرو و شيرين نظامى است، يعنى داستان عاشق و معشوقى است كه پس از سالها در به درى، در مصر به يكديگر مىرسند. آنچه شايسته گفتن مىنمايد اين است كه برخلاف تمامى منظومههاى عاشقانه، قهرمانان اين منظومه هر دو مذكّر هستند و به نظر مىرسد اين عشق، عشقى غير زمينى باشد.سال پايان اين منظومه 1569 بيتى، 996 ق است. وحشى اين مثنوى را در سالهاى ميانى زندگيش سروده و در آغاز آن اشاره به زندگى سخت و ناهموار خود دارد.
در ادبيّات فارسى سه منظومه ديگر به همين نام از: پير جمال اردستانى، حاجى ابرقويى و كاتبىتُرشيزى وجود دارد.
4ـ مثنوى خلدبرين
مثنوى عرفانى به تقليد از مخزنالاسرار نظامى و در همان بحر است. و در قالب پند و اندرز، تمثيلهاى اخلاقى و حِكَمى با حكاياتى زيبا در شش روضه فراهم آمده است. اين مثنوى بر روى هم 592 بيت دارد. مؤلّف ميخانه معتقد است كه وحشى آن را به انجام نرسانده است.[13] وحشى در آغاز آن اشاره به نظامى دارد و از او به نيكى ياد مىكند:
بانى «مخزن» كه نهاد آن اساس مايه او بود برون از قياس
خانه پُر از گنج خداداد داشت عالَمى از گنج خود آباد داشت
از مدد طبعِ گهرسنجِ خويش مخزنى آراست پى گنج خويش
بود در او گنج فراوان به كار مخزن صد گنج چه، صدصد هزار
گوهر اسرار الهى در او آن قدر اسرار كه خواهى در او
(ديوان: 387)
در ادب فارسى دو مثنوى به همين نام از محمّد يوسف واله اصفهانى[14] و مجد خوافى وجود دارد.
5ـ مكتوب (نامه)
تنها اثر منثورى كه از وحشى در دست است، همانا نامه سوزناكى است كه وحشى به دلدارِ خود نوشته و آن را با اشعارى دلپسند زينت داده است. دو تحرير از اين نامه در مجموعههاى خطّى كتابخانه ملك تهران وجود دارد. اين نامه با اين بيت آغاز مىشود:
الا اى پيك بادِ صبح، بشتاب مرا هجران ز پا افكند درياب[15]
[1]×. فرهاد و شيرين: به كوشش حسين كوهى كرمانى، تهران: بىنا، 1306: 191.
[2]×. تذكره روز روشن، همان جا: 897.
[3]×. پروفسور كمال عينى از تاجيكستان در كنگره خواجوى كرمانى كه در مهرماه 1370 در كرمان تشكيل شده بود، براى آقاى حسين مسرّت نقل كرده است: وحشى بافقى مقامى بس رفيع در موسيقى تاجيكستان دارد. در آنجا ما شش مقام موسيقى تاجيكى را با اشعار وحشى مىخوانيم. وى خاطر نشان كرد در يكى از ميدانهاى شهر دوشنبه تاجيكستان مجسّمه وحشى و فرّخى نصب است.
[4]×. از جمله رجوع كنيد به مقاله «اشعار چاپ نشده وحشى»: محمّداويس صالح صدّيقى، مجلّه دانشكده ادبيّات دانشگاه تهران، س 18، ش 1 1350: 116ـ104.
[5]×. فرهاد و شيرين: كوهى، همان جا: 191.
[6]×. جز ابياتى اندك، چيزى از آن در دست نيست. بنگريد: «حبيب شيرازى سخنورى گمنام»: حسين مسرّت، آشنا، س 3، ش 16 فروردين ـ ارديبهشت 1373: 86ـ82.
[7]×. با كاروان حلّه: عبدالحسين زرّينكوب، تهران: علمى، چاپ ششم، 1370: 195.
[8]×. فهرست كتابهاى چاپى فارسى: خانبابامشار، تهران: بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1352، ج 2: 2413.
[9]×. روزنامه همشهرى، ش 9/1 31/5/71: 10. مصاحبه با مترجمه كه استاد ايرانشناسى است. نيز يك بار فرهاد و شيرين به زبان سيرليك به كوشش جوره بيك نذرى در تاجيكستان چاپ شده است. يك بار هم چنانكه در كتابشناسى خاورشناسان (ص 117) آمده به روسى ترجمه شده است.
[10]×. از جمله در پاورقى مقاله رشيد ياسمى در مجلّه آينده س 1، ش 3: 188 و فهرست نسخه هاى خطّى دانشكده الهيّات دانشگاه تهران (ج 1: 136) ذيل نسخه ش 8/172 ب.
[11]×. نسخه خطّى كتابخانه آستان قدس رضوى، ش 11996.
[12]×. ريحانهالادب، محمّدعلى مدرّس تبريزى، تهران: خيام، چاپ سوّم، 1369، ج 5 و 6: 307.
[13]×. تذكره ميخانه، همان جا: 183.
[14]×. الذريعه الى تصانيف الشيعه: آقابزرگ طهرانى، قم: اسماعيليان، بىتا، ج 7: 240.
[15]×. متن كامل اين نامه به وسيله آقاى حسين مسرّت در مجلّه گلچرخ، ش 10 تير و مرداد 1373 چاپ شده است.