فقر و بدبختى وحشى
وحشى چون شاخ خشكى بىبرگ و بر است از اين رو از سردى عالم هراسى ندارد. رهزن ايّام هرچه انديشه كند در نظر وحشى مهم نيست زيرا دستش تهى است از متاعى كه ببرد يا نبرد. وى چون مردمان خانه به دوش و خوش نشين با فقر و بدبختى و تهيدستى دست و پنجه نرم مىكند، عريان تن است و به عريانى خو گرفته و عادت كرده است.
فقر و تهيدستى وحشى نيز در رباعيها، قطعهها، قصيدهها و مثنويهايش هويداست.
ما مردمان خانه به دوشيم و خوشنشين نى زان گروه خانه نگهدار عالميم *ديوان: 130
يك همدم و همنفس ندارم
مىميرم و هيچ كس ندارم
*ديوان: 131
بر بىكسى من نگر و چاره من كن
زان كز همه كس بىكس و بىيارترم من
*ديوان: 138