تمثيل و ارسالالمثل در شعر وحشى
تمثيل در لغت به معنى مثال آوردن و تشبيه كردن و مانند كردن است و در اصطلاح آن است كه عبارت را در نظم و نثر به جملهاى كه در برگيرنده مطلبى حكيمانه و عاقلانه باشد بيارايند. اين صنعت باعث تحكيم و تقويت سخن مىگردد.[1]
ارسالالمثل در اصطلاح علم بديع آن است كه شاعر مَثَل معروفى را در شعر خود بياورد كه حكم مَثَل پيدا كند و به صورت ضربالمثل درآيد و مقبول عامّه قرار گيرد.[2]
بعضى اشعار وحشى در لطافت و عذوبت و سادگى و روانى الفاظ و كلمات و تركيبات به صورت تمثيل و ارسالالمثل درآمده و مقبول عوام و خواص گشته است. به گونهاى كه براى تأكيد امرى و يا براى حجّت و استدلال كارى از اشعار تمثيلى و ضربالمثلى وحشى استفاده مىشود.
كلمات وحشى چون برخاسته از زبان تخاطب و عوام و اصطلاحات عاميانه و روزمره است در ميان مردم گسترش يافته و در اذهان عمومى جاى گرفته و محبوب قلبها و زبانها گشته است:
هرچه گويى آخرى دارد به غير از حرف عشق
كاين همه گفتند و آخر نيست اين افسانه را
گرد ننشيند به طرف دامن آزادگان
گر براندازد فلك بنياد اين ويرانه را
مى ز رطل عشقخوردن كار هر بىظرفنيست
وحشيى بايد كه بر لب گيرد اين پيمانه را
*ديوان: 10
وحشى ديوانهام در راستگوييها مثل
خواه راه از من بگردان خواه رو از من بتاب
*ديوان: 14
پروانهام و عادت من سوختن خويش
تا پاك نسوزم دلم آسوده نگردد
*ديوان: 81
شاخ خشكيم به ما سردى عالم چه كند
پيش ما برگ و برى نيست كه سرما ببرد
*ديوان: 49
دل نيست كبوتر كه چو برخاست نشيند
از گوشه بامى كه پريديم، پريديم
*ديوان: 112
تو مو مىبينى و من پيچش مو
تو ابرو من اشارتهاى ابرو
تو كى دانى كه ليلى چون نكويست
كزو چشمت همى بر زلف و روى است
تو قد بينى و مجنون جلوه ناز
تو چشم و او نگاه ناوك انداز
تو لب مىبينى و دندان كه چون است
دل مجنون ز شكر خنده خون است
*ديوان: 513
به ذوق كارفرما پيش نه پاى
كه خيزد ذوق كار از كارفرماى
نيايد كارها بىكار كن راست
اگرچه عمده سعى كارفرماست
*ديوان: 513
يا صاحبِ ننگ و نام مىبايد بود
يا شهره خاصّ و عام مىبايد بود
القصّه، كمال جهد مىبايد كرد
در وادى خود تمام مىبايد بود
*ديوان: 346
[1]×. فرهنگ مصطلحات ادبى واژهنامه مفاهيم و اصطلاحات ادبى فارسى، سيما داد، انتشارات مرواريد، چاپ اوّل، 1371: 87.
[2]×. همان: 23.