دلم بي تاب ديدنت ميشود / وقتي از پاي كوه آرام آرام قلع را رصد ميكنم ... /دلم پر پر ميزند براي اين صعود... / و حيران , مشتاق ِ پروازي تمام ناشدني مي ماند ،....
به ميانه كوه كه مي رسم / عطر نفس هايت را احساس مي كنم
متن مجری عمومی در خصوص مادر از سید شهاب کمال الدینی -ارایه شده در ششمین جشنواره مجریان و هنرمندان صحنه ایران
نسيم نرم نرمك مي وزد
هوا همچنان سرد است
و تنها دلم بي تاب ديدنت مانده است
چقدر دلم تو رو ميخواند
و عجيب اين ثانيه ها برايم نفس گير است..
نزديك و نزديك تر كه ميشوم ...
ميبينم چشمانم كه هيچ،
تمام وجودم حضورت را لمس كرده است...
آري تو همان افريدگارِ يگانه ي مهرباني
به نام خداوند خوبي و زيبايي و سودمندي
به نام آنچه بهتر از تو ، انكه بهترين است...
زيباترين سلام و درود دنيا طلوع خورشيد است
ان را بدون غروبش تقديمتان مي كنم ...
بنده سيد شهاب كمال الديني از شهر بادگيرها ،اولين شهر خشت خام جهان و خطه ي خدا و خورشيد و خاك وشهر خاطره هاي پاك .قرار هست چند دقيقه اي ميهمان نگاه هاي پر مهر و محبت شما دوستان جان باشم .و اميدوارم اين ثانيه ها لحظات بي نظيري را براي يكان به يكان شما رقم زند .
پيامبر بزرگ اسلام حضرت محمد رسول الله ميفرمايند : اگر علم در ثريا باشد مرداني از سرزمين پارس به ان دست پيدا خواهند كرد.پس با افتخار و اقتدار اغاز ميكنيم .
Ladies and gentlemen, distinguished guests ..hello and welcome ..I am indeed honored to be here and wish you a delightful time during the program.