سوگند نامه کارشناس حقوقي قضايي
متن سوگند نامه کارشناس حقوقي قضايي
بسمالله الرحمن الرحیم
به خداوند متعال سوگند یاد میکنم در امور کارشناسی که به من ارجاع میگردد خداوند متعال را حاضر و ناظر دانسته به راستی عقیده خود را اظهار نمایم و نظريات شخصی را در آن دخالت ندهم و نظر خود را نسبت به موضوع کارشناسی به طور کامل اظهار نمایم و هیچ چیز را مکتوم ندارم و برخلاف واقع چیزی نگویم و ننویسم و ذیل سوگندنامه را امضا مینمایم.
شروع داستان و قدرت وحشى در براعت استهلال در منظومه فرهاد و شيرين
شروع داستان و قدرت وحشى در براعت استهلال
در منظومه فرهاد و شيرين
منظومه فرهاد و شيرين زيباترين و مشهورترين مثنوى وحشى است كه شهرت جهانى دارد، وحشى با سوز و گدازى آتشين از اعماق وجود ابياتى را سروده كه وجود آدمى را تحت تأثير قرار مىدهد. وحشى در ابتداى منظومه فرهاد و شيرين از خدا سينهاى آتشين و دلى پرسوز و گداز مىطلبد. به نظر وى با قلبى محزون و مغموم مىتوان با عشق حقيقى و به وصال نايل آيد. وحشى دلى افسرده و منجمد را دل نمىداند زيرا دل محلّ تجلّى و ظهور حق است و حديثى شگفتانگيز دارد. دل وحشى افسرده و غمگين است، از خداى دلى گرم مىخواهد تا چراغ مردهاش را فروزان كند. در اين اثنا خواهان عنايت و لطف بىپايان الهى است، تا بدين وسيله به گنجينه اسرار حضرت ربوبى دست يابد. اين امر ميسّر نمىگردد مگر با عنايت و رحمت ذات الهى؛ وحشى اين مسايل را درابتداى منظومه فرهاد و شيرين ابراز داشته است كه براعت استهلال مستحكمى براى اين منظومه محسوب مىشود. وى داستان عشق و عاشقى فرهاد و شيرين را با درونى پرسوز و گداز بيان مىدارد و دردمندانه به استقبال سرايندگى اين داستان مىرود:
الهى سينهاى ده آتش افروز در آن سينه دلى وآن دل همه سوز
هر آن دل را كه سوزى نيست دل نيست دل افسرده غير از آب و گل نيست
وصف طبيعت و بهار در شعر وحشی بافقی
وصف طبيعت
وحشى از فرارسيدن بهار نو در بوستان بى دوستان رنجور است و آن را همچون ميل آتشينى در چشم نهال ارغوان مى داند. ساقى بزم بهار با خنديدن گل سورى در جام زمرّد فام خيرى زعفران مى ريزد. با وزش نسيم صبح غنچه به روى بلبل شب زنده دار مى خندد. در فصل بهار بر سر هر شاخه گلى مرغى خوش آواز به نغمه سرايى مشغول است و اين وحشى عاشق مهجور است كه چون برگ شقايق مُهر خاموشى بر لب دارد.
سرلوحه نامه های اداری
بخش اول : سرلوحه
به کلیه نوشته ها و علائم مندرج در بالای نوشته های اداری سرلوحه نامه گفته می شود.
خلاصه داستان مثنوى ناظر و منظور
خلاصه داستان مثنوى ناظر و منظور
در كشور چين شهريار كامگارى بود به نام نظر و وزيرى دانا داشت به نام نظير، هر دو از نعمت فرزند نوميد بودند. روزى به شكار رفتند، از لشكر دور افتادند و تشنه به ويرانهاى رسيدند. در آن ويرانه پير با صفايى را ديدند. شاه و وزير از اسب پياده شدند و راز بىفرزندى خود را بر وى آشكار نمودند. پير عارف بهى زرد و انارى سرخ آورد. انار را به پادشاه و بهْ را به وزير داد و مژده صاحب فرزند شدنشان را در آينده نزديك به آنها داد. امّا خاطرنشان ساخت كه فرزند وزير زار و غمگين و زردرنگ و عاشق پيشه مى گردد.سادگى توصيفها
سادگى توصيفها
وحشى در ستايش پروردگار در ابتداى داستان فرهاد و شيرين در بيان اينكه همه چيز از خداوند صادر مىشود و خوبى و بدى از آنِ اوست به هر كه خواهد عزّت مىبخشد و به هر كه اراده كند ذلّت مىدهد؛ با تمثيلهاى ساده و روان، مطلب را بيان داشته و يادآور آيه شريفه «و تُعِزُّ مَنْ تشاء و تُذِلُّ مَنْ تَشاء» است: