راه عشق پر مخاطره و بىكرانه است
وحشى از دل شيدا و عاشق و آشفته و سرگردان خود مىخواهد كه عنان باز كشد و ديگر راه عشق را نپويد چرا كه در راه عشق مانند سگ هرزه گردى بيهوده دويده است و نهايتا صيدى به دست نياورده است؛ چندان دويده است است كه از پا افتاده است. وحشى اوّل شرط قدم نهادن در باديه خطرناك و جانگداز عشق را وداع با خويش و خويشتن مىداند.
جان رفت و ما به آرزوى دل نمىرسيم
هرچند مىرويم به منزل نمىرسيم
برفتيم و بلكه تند از برق و رعد نيز
وين طرفهتر كه هيچ به محمل نمىرسيم
*ديوان: 125
در عشق اگر باديه اى چند كنى طى
بينى كه در اين ره چه نشيب و چه فراز است
*ديوان: 17
وداع خويش كن اوّل اگر رفيق منى
كه اين رهى است خطرناك و تركتازى هست
*ديوان: 42
اين راه نه راهى است عنان بازكش اى دل
ديدى كه در اين يك دو سه منزل چه كشيديم
مانند سگ هرزه رو صيد نديده
بيهوده دويديم و چه بيهوده دويديم
*ديوان: 118
در راه عشق با دل شيدا فتادهايم
چندان دويدهايم كه از پا فتادهايم
*ديوان: 124