سفر معشوق
سفر معشوق به دليل آنكه هجران و دورى به بار مى آورد براى وحشى سخت و صعب است. اشتياق ديدار يار وجود وى را مى سوزاند و باز نگشتن معشوق از سفر را بى رحمى و ظلم او تلقّى مىكند.
آه تا كى ز سفر باز نيايى بازآ اشتياق تو مرا سوخت كجايى؟ بازآ
شده نزديك كه هجران تو ما را بكشد گر همان بر سر خونريزى مايى بازآ
كرده اى عهد كه بازآيى و ما را بكشى وقت آن است كه لطفى بنمايى بازآ
رفتى و باز نمى آيى و من بى تو به جان جان من اين همه بىرحم چرايى بازآ
وحشى از جرم همين كز سر آن كو رفتى گرچه مستوجب صدگونه جفايى بازآ *ديوان:3
يا رب مه مسافر من همزبان كيست با او كه شد حريف و كنون همعنان كيست *ديوان: 29
جدا ز يار چه باشم در اين ديار مقيم چو يار كرد سفر زين ديار خواهم رفت *ديوان: 44
از حال ما چنانكه در او كارگر شود آن بىمحل سفر كن ما را خبر كنيد
منعش كنيد از سفر و در ميان منع اغراق در صعوبت رنج سفر كنيد *ديوان: 89
مضامين غزل هاي وحشي - سفر معشوق
ابزارها
تنظیمات نوشتاری
- Font Size
- Default
- Reading Mode