به نام آن والایی که شعله ی عشق را در فانوس سینه ی پرمهر زن و مرد روشن نمود.
و جعل بینکم موده ورحمه 21روم
عشق من و نازمنی همسرم دلبر و طناز منی همسرم
مُهر نماز منی ای همسرم ناز و نیاز منی ای همسرم
از گل روی تو صفا می کنم تا ابد العمر وفا می کنم
(احمد علومی یزدی )
هان بنگرید که آنچه هست نه خزان و زمستان است که طبیعت را صد عیش نهان است .شکوفه ی برف بر شاخساران چشم انتظار قدوم بهاران است ، خاک فرو مرده به امید خورشید تابان رقصان است و هزار دستان خاموش را به امید نغمه های بهاری بر لب ،هزاردستان.
و جهان را چه جای خواب و بیداری است که آن آرامش پیش از طوفان است و این هیاهویی است روي در وادی امن و امان. هر جوانه ای با خود راز شدن دارد و هر ترانه ای بر لب آواز ماندن . همه تسلیم پروردگار خویشتن اند تا به هر روی که خواهد گرداند و به هرسوی که خواهد کشاند و اینها همه از عشق خیزد که طفیل هستی عشقند، آدمی و پری.
و ما به فرمان خدای آفریدگار و رسول کامکار او برآنیم تا پویش و جوشش طبیعت را با تکاپويی انسانی برای ماندن و بهتر ماندن همراه کنیم و در شکوفايی جشن پیوند ..................... زوج جوان بهار طبیعت را به استقبال رویم .
واز شما که طلایه دار ارزش های پاک اسلام و انقلابید و دل در گرو سربلندی ایران ;
متواضعانه می خواهیم که در این محفل شادی و شور و آکنده از شعار و شعور ما را صفای جان باشید و آرامبخش روح و روان .
زدر درآ و شبستان ما منورکن هوای مجلس روحانیون معطر کن