من ایرانیم، ایرانیم؛
پرورده ی فلاتی بلند، من روح واحدم در میلیون ها تن، در هزاران سال، صدها قرن، از دیرگاه تاریخ، جاری در بستر زمانه ام، در گستره ی این سرزمین پاک.
من ایرانیم؛
نه چون کوه استوار، بل کوه ها چون من استوار، چون من پایدار، پر شور و پر ثمر.
نه چون رودها و دریاها که دریاها چون من پرشور و پرتوان و رودها چون من خروشان از کران تا کران این دیار، این کهنه خاک.
گنجور مجریان | پردیس سخن | من ایرانیم، ایرانیم؛ پرورده ی فلاتی بلند :
من ایرانیم؛
روزی بر سنگ ها و غارهای سرزمینم نوشتم آب، آبادی، نان، عدالت، آینده.
روزگاری دیگر بر هزاران خشت و ستون و دیواره نگاشتم کار، تمدن، شکوه، محبت.
گنجور مجریان | پردیس سخن | من ایرانیم، ایرانیم؛ پرورده ی فلاتی بلند :
من ایرانیم؛
هیچ گاه جهل را کرنش نکردم، تن و روان به پلیدی نیالودم، به قتل و غارت نتاختم و به ستم نیز نساختم.
گنجور مجریان | پردیس سخن | من ایرانیم، ایرانیم؛ پرورده ی فلاتی بلند :
من ایرانیم؛
مهر می ورزم و خرد می پرورم؛ راه می گشایم و چاره می سازم و هرگز خویشتن را به نومیدی و کاهلی در نمی بازم.
من ایرانیم؛ ایرانیم؛
در سپیده دمان تاریخ، روشن تر چراغ مدنیت را من افروختم و زیبنده ترین درفش عدالت را من برافراشتم.
روزی که سرزمینم، مردمانم، ملتم؛ اسلام اختیار کرد ایرانی پیش از همه ی اسلامیان بیش از همه ی آحاد این امت نو آیین نکته آموخت؛ معرفت اندوخت؛ رازها گشود؛ و روشنی فزود و این گونه اسلام و ایران دو بال این تمدن توحید مدار شد.
گنجور مجریان | پردیس سخن | من ایرانیم، ایرانیم؛ پرورده ی فلاتی بلند :
ایرانیم من؛
روزی به توس از زبانم شاهنامه ی گرانمایه شنیدی؛ روزگاری دیگر دیدی از همدان سر برآوردم؛ از سرپنجه ی علم و هنرم داروی هزار درد تراوید.
دیگر زمان مرا دیدی که از بلخ تا روم نوای عشق نواختم و از پی هشت قرن تو ای جهان ، ای انسان، هنوز مفتون ترانه های عاشقانه ی منی.
روزی به غزل سرای شیرازم دیدی و گاهی به نقل نصیحتی و پندی، گاهی به حکایتی و حکمتی.
روزی به خانقاه تبریز، عهدی در کار خلق عمارت های اصفهان، روزگاری در دارالفنون و صبحی با کتاب و شامی در نبرد؛
روزگاری دیگر؛
این یکی را بشنو؛!!!!
وقتی که دشمنم آهنگ جنگ کرد، آن که از قبیله ی جهل بود و هول و تیرگی؛ مغول!!
من از تبار دانایی، امید و زندگی؛ او دست از خون ناشسته، دیدی به تدبیر من تعلیم دید و تادیب شد؟ چندان که گویی نبوده است هرگز پیش از این.
گنجور مجریان | پردیس سخن | من ایرانیم، ایرانیم؛ پرورده ی فلاتی بلند :
من ایرانیم؛
هر روزم روزگارم به آفرینندگی، فرهنگ و بالندگی، علم و خرد، عشق و هنر، عزم و آزادگی و حلم، گذشت و چنین است که تو ای دوست، ای نیوشای امروز و فردای من از پس آن همه خاطره ها و مخاطره ها باز مرا می بینی در کار ساختن و پرداختن، بی اندکی درنگ، بی ریب و رنگ، بی هیچ ایستادن و آسودن.
این همه، اما خاطره ی یک تن بود. آن همه بیم و امید، آن همه خون و خطر، آن همه شور و شرر، زمزمه ی یک من بود. آری خاطره ی میهن بود.
بی شمار افسانه هایم از جم و کی، خسرو و اسفندیار، از پهلوانی های رستم، آرش و عشق شهید این دیار، کاوه و دیگر هزاران یار، هزاران بار تا ابومسلم و نادر تا فداکاری باقرخان و ستار و صدها نیک سردار وطن، این همه نام و نشان در گذر نسل و زمان، این همه خاطره ی یک تن بود. این همه قصه ی این میهن بود.
گنجور مجریان | پردیس سخن | من ایرانیم، ایرانیم؛ پرورده ی فلاتی بلند :
من ایرانیم، ایرانیم؛
به گوش نه، به دیده ی دل نظاره گر، اما تکرار تاریخ را که چگونه حماسه ی شاهنامه، هزاران برگ در هر روز، درس مروت، مردانگی، ایثار و شجاعت رستم ها و سهراب ها را در مکتبی هشت ساله به ضحاک های مدعی تمدن و برتری آموخت و مدرسه ی عشق را بر پایه های ناگسستنی ایمان و اقتدار بنا ساخت که چون تاریخ می نگارد هرگز چنین نخواهد نگاشت.
اکنون نگاهم کن؛
گنجور مجریان | پردیس سخن | من ایرانیم، ایرانیم؛ پرورده ی فلاتی بلند :
من ایرانیم ، ایرانی؛
اینک آوردگاه زمانه ام فرا می خواند؛ یکپاره آتشم با شعله های فروزان دانش و فن، ایمان به وطن و همچنان در کار ساختن و نیک پرداختن، با اتحاد و همت کارگران و خدمت کارآفرینان؛ با دل، با جان.
اکنون دلم، اما بی قرار سرودن آهنگ دیگری است. دلتنگ یک تولد دیگر. آیا چگونه می توان مام میهن را دوباره به زیور سرافرازی آراست؟
چگونه باید دید؟ چگونه باید خواست؟ چگونه باید ساخت؟
گنجور مجریان | پردیس سخن | من ایرانیم، ایرانیم؛ پرورده ی فلاتی بلند :
من ایرانیم؛
می خواهم ، می دانم و می توانم امروز اندیشه ام و کارم چون سرزمینم و تاریخم باشد با شکوه و پرغرور؛ و سینه های چون دشت های کویرگشوده، دستانم گشاده، قدم هایم استوار و صنعتم چون فرهنگم پر آوازه و پر ثمر و جهان هم چنان در حیرت از دانش، منش و روش ایرانی.
گنجور مجریان | پردیس سخن | من ایرانیم، ایرانیم؛ پرورده ی فلاتی بلند :
من ایرانیم؛
و هرگز خویشتن را به نادانی و نومیدی و کاهلی در نمی بازم.
ایرانیم؛
مهر می ورزم، راستی را می شناسم، درستی را می ستایم، راه می گشایم و چاره می سازم.
ویدئو این متن اجرا را در ویدئو زیر ببینید.
اجرای دکلمه " من ایرانیم " از فریباعلومی یزدی در تالار همایش های صدا و سیما