(والله المستعان علی ما تصفون) 18 یوسف
کنم صبر در این مصیبت گران کند یاری من خدای جهان
به نام آن بنده نواز کارساز چاره ساز
ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش
یار دیرین و دربند مهربان .......................
سلامی به عشق و به بیکرانگی عشق که در حضور گرم مسجون و محبوس تو جاری است. راستی بی حضور عشق چگونه می توان در چشمه سار زلال زندگی شناور شد و مهربانی های خورشید را پاسخ گفت؟چگونه می توان به زندگی سلام گفت و شاعر بی دریغ لحظه ها بود؟ ...
دیده بارانی است امشب در غم هجران تو چاره باید کرد آری از دل نالان تو
گر نمی دانم چگونه بی تویی را سر کنم بی توام اما به یاد چشم پر باران تو
راز دل را کس ندانسته است آه فاش باید کرد امشب مستی پنهان تو
غرق دریای نگاهت گشته ام برگرد باز تا بیابم لحظه ای آرامش از احسان تو
هر شب برای رهایی و آزادی تو با خدای خود به راز و نیاز مشغولم و از بن قلب و دل و جان ندا بر می آورم که: ای حضور مقدس خاموش، در خاموشی به سوی تو می آیم.
سکوت، طریق ستایش و نیایش من است؛ تو صدای سکوت را می شنوی و پاسخ می دهی . خاموش، خاموش، خاموش و آن گاه آرامش، آرامش، آرامش
و سپس به یاد می آورم که ( زرتشت ) بیان می دارد که: دیگران را ببخش نه بخاطر اینکه آنها سزاوار بخشش اند بلکه به خاطر اینکه تو سزاوار آرامش هستی .
اگر دورم ز دیدارت دلیلش بی وفایی نیست وفا آن است که نام و یادت را همیشه در دلم دارم.
زندگی هر لحظه آزمون و آزمودن و امتحان و ابتلاست و من اطمینان دارم که از این مرحله با بردباری و رافت و محبت گذر توانی کرد.
هر که به درگاه مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند
آری ؛ محبت است و وفا، مهر و رافت است و وداد که در نهاد بشر در ازل خدای نهاد
خدایا هر که را محبت دادی چه ندادی و هر که را محبت ندادی چه دادی؟ قربان دوستان رئوف و مصاحبان عطوف باد.
در این شب های پربرکت ماه مبارک رمضان که سفره ی رحمت و محبت و مغفرت الهی گسترده است و دعای جانبخش مناجاتیان و ذکر انس عارفان تا به آسمان گشوده می شود؛ من نیز با قلبی محزون و دلی مغموم این شب های تنهایی را به یاد تنهایی تو سپری می سازم.
یک نفر نیست که غم های مرا بشناسد دل عاشق، دل تنهای مرا بشناسد
حجم خاکستری غربت تنهایی من یک نفر نیست که دنیای مرا بشناسد
یک نفر نیست که از خامشی چشمانم شب یلدای غزل های مرا بشناسد
سفر عشق به آبادی خاموش دلم یک نفر نیست که رویای مرا بشناسد
یک نفر نیست که در نیمه شب دلتنگی غم پنهان، غم پیدای مرا بشناسد
یک نفر نیست که از شعله ی سوزنده ی اشک طلب عشق و تمنای مرا بشناسد
دلم آویخته از دار پریشانی ها یک نفر نیست مسیحای مرا بشناسد
یک نفر نیست که غم های مرا بشناسد دل عاشق، دل تنهای مرا بشناسد
به یمن این ایام و لیالی و به رسم معرفت و ارادت ، طعامی که همیشه از طعم و بو و رنگ آن تعریف می کردی و لذت می بردی با دقت خاص همان گونه که به ذائقه ی تو خوش است، تهیه نموده ام که عاشقانه تقدیمت می دارم.امیداست با دلی خرم و شاد میل نموده و لذت ببری، غم از دل بزدایی و صبر و شکیبایی پیشه نمایی که " پایان شب سیه امید است ".
دمی با غم به سر بردن جهان یکسر نمی ارزد به می بفروش دلق ما کزین بهتر نمی ارزد
برای دیدار روی ماهت ثانیه شماری می کنم و امید آن دارم زندگی بزودی لبخند خود را به تو نمایان خواهدساخت. سرت سبز باد و دلت شادمان. در پناه ایزد توانا توانمند و سعادتمند باشید.