يزد در شعر وحشى
انعكاس مكانهاى زندگى شاعران در شعر آنها از قراينى است كه مىتوان به زمانه زندگى آنها و مكانهايى كه در دوران حيات آنان برقرار بوده است پىبرد.
اشارات وحشى به مكانهايى در يزد چون آتشگاه، آتشگاه زردشت، باغ عيشآباد، بافق، تفت، آتشگه گبران، دارالعباده (يزد) و يزد اين نكته را مىرساند، كه اين مكانها در دوران
وحشى در يزد وجود داشتهاند و نام «يزد» نيز در زمان وحشى «يزد» بوده است. با توجّه به اينكه «يزد» در دورانهاى گذشته نامهاى مختلفى داشته است.
نامهاى آتشكده، آتشگاه، آتشگاه زردشت و آتشگه گبران يادآور وجود زردشتيان در يزد است.
باغ عيشآباد، باغى خوش و سرسبز بوده است. حكّام بافق انتظارات وحشى را برآورده نمىساختند. تفت كه جايگاه و تختگاه امير غياثالدّين محمّد ميرميران ممدوح وحشى بوده ا
ست، به تعبير وى رشك رياض رضوان است. در آن روزگار از نام يزد به عنوان دارالعباد يا دارالعباده نام برده مىشده است و نيز وحشى خطّه يزد را با نام دارالامان و گلستان ارم و
روضه دارالقرار مورد خطاب قرار مىداده است.
اشارات وحشى به مكانهايى در يزد
آتشكده:
گشته در لاله ستان داغ دل لاله عيان همچو هندو كه در آتشكده گيرد آرام
*ديوان: 248
آتشگاه:
دود روزن بودى آتشگاه قهرش را سپهر دوزخ تابيده در خاكستر او اخگرى
*ديوان: 317
آتشگاه زردشت:
شده ز آب وضوى او به يك مشت به گردون دود از آتشگاه زردشت
*ديوان: 500
باغ عيشآباد:
باغ عيشآباد هم جايى است، جنّت گر خوش است ديدهاى آن بوستان، اين بوستان را هم ببين
*ديوان: 304
اى نسيم باغ عيشآباد، اى باد مسيح بس كه هستى روحپرور، بس كه هستى جانفزا
*ديوان: 303
بافق:
در اظهار انعام حكّام بافق سخن بر لب و گريهام در گلوست
*ديوان: 279
اينك از بافق مىرسد اسباب دو سه گز ريسمان ولى پرتاب
*ديوان: 383
تفت:
تفت رشك رياض رضوان است كه در او جاى ميرميران است
*ديوان: 173
آتشگه گبران:
شد كعبه دل از بتان بتخانه وحشى چون كنم داغ رقيبانش اگر آتشگه گبران كنم
*ديوان: 73
دارالعباده (يزد):
كه به دارالعباده تكليف مدّتى قبل از آن كه يابم بار
*ديوان: 202
اهل دارالعباده غير از شاه كش خدا دارد از گزند نگاه
*ديوان: 355
يزد:
حبّذا اين خطّه يزد است يا دارالامان يا گلستان ارم يا روضه دارالقرار
*ديوان: 198
جايى رسيده كار كه در خاك پاك يزد حد نيست باد را كه كند زور بر غبار
*ديوان: 209