مضامين غزل هاي وحشي - اهمّيّت به آبروى معشوق

بخش دوّم: نقد و تحلیل آثار وحشی بافقی
ابزارها
تنظیمات نوشتاری

اهمّيّت به آبروى معشوق

وحشى به آبروى معشوق اهمّيّت خاصّى مى‏بخشد؛ با عشق زيادى كه در درون سينه‏اش نهفته است و مى‏خواهد به وصال برسد امّا از ترس آنكه مبادا معشوقش بدنام گردد، از وى دورى مى‏گزيند. وحشى از اينكه دلبرش شمع بزم غير گردد؛ با هر بى‏ره و رويى رو به رو بنشيند، در جمع هر بى‏باكى، بى‏باكانه قرار گيرد، با هر نااهلى اختلاط و معاشرت كند، اظهار تأسف مى‏كند؛ زيرا معتقد است تمام اين اعمال و حركات منجر به ريختن
آبروى معشوقش مى‏گردد.

 

رازها دارم و زان بيم كه بدنام شوم

مى‏كنم دورى از آن شوخ چو تنها باشد



*ديوان: 80

 

الهى از ميان ناپسندان بر كران دارش

ز دام حيله مردم‏فريبان در امان دارش

 

زمان اوّل حسن است و هستش فتنه‏ها در پى

الهى در امان از فتنه آخر زمان دارش



*ديوان: 103

 

شمع بزم غير شد با روى آتشناك، حيف

ريخت آخر آبروى خويش را بر خاك، حيف

 

رو به رو بنشست با هر بى‏ره و رويى، دريغ

كرد بى‏باكانه جا در جمع هر بى‏باك، حيف

 

ظلم باشد اختلاط او به هر نااهل، ظلم

حيف باشد بر چنان رو ديده ناپاك، حيف



*ديوان: 107

 

بدنام عالميم ز ما احتراز كن

بر ماست حفظ جانب ناموس و ننگ تو



*ديوان: 147