گمنامى، بى‏كسى، تنهايى و بى‏اعتبارى وحشى

بخش دوّم: نقد و تحلیل آثار وحشی بافقی
ابزارها
تنظیمات نوشتاری

گمنامى، بى‏كسى، تنهايى و بى‏اعتبارى وحشى

وحشى انسان بى‏كسى است كه ساكن ويرانه غم عشق است. همدم و همراه و همدل و همنفسى ندارد.
جوياى دامن وصل است ولى دسترس ندارد. از درد بى‏كسى و تنهايى در كُنج غم‏آباد زندگيش خروشان است فرياد گمنامى و بى‏اعتبارى برمى‏آورد. از بى‏سر و سامانى او يارانش به نصيحت مى‏پردازند ولى او فكر وجود دلبر نازنينش را علّت بى‏سر و سامانيش مى‏داند.

 

گر خروشان نيستى وحشى ز درد بى‏كسى        چيست اين فرياد و در كنج غم‏آباد تو كيست

*ديوان:

30

 

از بى‏سر و سامانيم ياران نصيحت تا به كى

او مى‏گذارد تا كسى فكر سر و سامان كند



*ديوان: 73

 

ما بى‏كسيم و ساكن ويرانه غمت

ديوانه‏هاى طرفه به يك جا فتاده‏ايم



*ديوان: 124

 

يك همدم و همنفس ندارم

مى‏ميرم و هيچ كس ندارم

 

گويند بگير دامن وصل

مى‏خواهم و دسترس ندارم

 

دارم هوس و نمى‏دهد دست

آن نيست كه اين هوس ندارم

 

گفتى گله اى زماندارى

دارم گله از تو پس ندارم

 

وحشى نروم به خواب راحت

تا تكيه به خار و خس ندارم



*ديوان: 131 و 132