وحشى جام مى را چون كشتى نوح مىداند كه ساحل نجاتى براى عاشقان و شيفتگان است. شرابى كه وحشى در كاسه دارد مايه صدگونه بدمستى است و اين در حالى است كه دلبندش مستى خون جگر خوردن را نمىداند.
وجود وحشى از هجر يار چون جامهاى خون بسته شده است كه هيچ يارى آن را بر سر چوبى نكرد. وحشى عمرى با بلاى هجر سر مىكند با بلاى هجرى كه هرگز هيچ ايّوبى ياراى صبر آن را نداشته است. وحشى از خدا مىخواهد دوران هجر به سر آيد و زود به وصال نايل گردد و باز از خدا مىخواهد كه يا شوق وصال را به او ندهد و يا پر و بال به وصال رسيدن را به او عنايت فرمايد.
اهمّيّت زيبايى معشوق در نظر وحشى (حُسن عشق مىآفريند)
معشوق وحشى چون يوسف زيباست كه دلها را مسخّر فرمان خود كرده است و افراد بسيارى را به كنگره عشق خود اسير كرده است. از آنجايى كه معشوق همه ناز است و عاشق همه نياز، وحشى از معشوقش فرمان ناز طلب كرده و دست نيازش را به سويش دراز مىكند.
عشق توأم با خوارى و رسوايى است و انسان را به بدى شهره آفاق مىكند. وحشى در نظر معشوق خوار و زبون است مىخواهد مرغ سر ديوار گلستان معشوق، مگسران سر خوان او، جاروبكش عرصه جولان يار و عنانگير يكران و برش باشد و آرزوى گوشه زندان يار را دارد.
باريكانديشى و خيالپردازى مختص به سبك هندى نيست و در سبكهاى ديگر به ويژه در سبك عراقى يافت مىشود با اين تفاوت كه شاعر سبك هندى مصرّانه به دنبال مضامين تازه باريكانديشى و خيالپردازى است و در واقع در پى يافتن «معنى بيگانه» و «خيال خاصّ» است. ولى اگر اين باريكانديشى از حدّ اعتدال خارج شود و ذهن را محتاج تأمّل و تفكّر نمايد، از لطف و طراوت غزل كاسته و شور و هيجان خواننده را از بين مىبرد.[1]
وحشى با استفاده از صنايع ادبى به تخيّلات لطيف شاعرانه دست مىزند و با صور خيال هنرمندانه به نازكخيالى و باريكانديشى مىپردازد.
براى نمونه غزل ذيل را كه در باب تعويض معشوق و به دست گرفتن معشوقى تازه است مىآوريم:
در دوره صفويّه پادشاهان صفوى به شعر مدحى توجّهى نشان نمىدادند و اشعار مذهبى و دينى در مدح ائمّه اطهار را مىپسنديدند. به همين علّت شعر كه تا قبل از آن زمان در خدمت دربار بود به سوى محافل و مجامع عمومى و كوچه و بازار كشانده شد و شاعران در اصناف و مشاغل مختلف از جمله قصّاب، زرگر، كفّاش، تحصيلكرده و غيرتحصيلكرده، مكتب رفته و نرفته به سرودن شعر خصوصا اشعار مذهبى همّت گماشتند.
از اينرو شعر در خدمت مردم قرار گرفت. مردم در اصفهان به قهوهخانهها رفته و جلسه شعر و شاعرى تشكيل مىدادند.
وحشى شور و شوق بىمانندى براى وصال معشوق دارد. مژده وصل معشوقش او را بىتاب مىسازد به طورى كه از شادى ديدار خوابى به چشمانش نمىآيد. از شادى وصال، گريه سر مىدهد گريهاى كه فضاى خانه را پر از سيلاب اشك مىسازد. وحشى خود را مديون مرغ بىزبانى مىداند كه از هجران معشوق در كنج قفس زندگى، خاموشى گزيده است.
يكى از بهترين و دلانگيزترين مثنويهاى وحشى مثنوى معروف فرهاد و شيرين اوست كه با بيانى غمانگيز و عاشقانه و با لطيفترين معانى و مفاهيم عارفانه بيان شده است. اين تنها مثنوى ناتمام وحشى است كه داراى 1070 بيت است و به روش خسرو و شيرين نظامى در وزن مفاعيلن مفاعيلن مفاعيل و در بحر هزج مسدّس مقصور سروده شده است. با اين تفاوت كه در خسرو و شيرين نظامى، خسرو شخصيّتى هوسپرست است ولى فرهاد در منظومه فرهاد و شيرين وحشى داراى جلوهاى خاصّ از فضايل و خصلتهاى پسنديده است. اين مثنوى ناتمام را بعدها: كوثرى همدانى، حبيب شيرازى، وصال شيرازى و صابر شيرازى كامل كردند. وصال پس از وحشى 1251 بيت بر آن افزود و به پايان برد.
درست است كه وحشى شاعرى مدّاح و چاپلوس نبوده است و با قناعت و خرسندى و مناعتطلبى كه در وجود خويش داشته است هيچ گاه پادشاهى را به توقّع صله و پاداش و
جايزه مدح نگفته است ولى گهگاه به ستايش حاكمان يزد پرداخته و از نيكويى، سخاوت، بلندمرتبگى، عدل، احسان، همّت عالى، ايثار، بلنداقبالى، نفاذ امر و سرورى حاكمانى چون
عبداللّه خان اعتمادالدّوله، ابوالمظفّر تهماسبشاه، افشار، بكتاشبيگ، شاه خليلاللّه، شاه اسماعيل دوّم، شاهتهماسب، عباسبيك، غياثالدّين محمّد ميرميران، قاسمبيگ
قسمى، نوّاب، ولى سلطان سخن به ميان آورده است.
آصف (عبداللّه خان) «اعتمادالدوله»: پسر ميرزا سلطان «صدراعظم» ايران بوده كه بعدها وزير حمزهميرزا شده است.
رساله حاضر در دو بخش شرح احوال زندگى وحشىبافقى و نقد تحليل آثار وى نگاشته شده است.
در پيشگفتار به زمانه زندگى وحشى، تاريخ عصر وحشى، يزد در عصر وحشى و وحشى و سبك هندى اشاره شده است.
در كلّيّات به مباحثى چون وحشى و مديحهسرايى، سوكنامههاى وحشى و كيفيّت آنها، داستانسرايى وحشى و مقايسه او با داستانسرايان همعصرش، هزل و هجو در اشعار او
و كيفيّت آنها، نازكخياليهاى سبك هندى و چگونگى تخيّل وحشى در صور خيال او، تمثيل و ارسالالمثل در شعر وحشى و نيز تكبيتها و شاهبيتها؛ پرداخته شده است.
در قسمت دوّم رساله كه نقد و تحليل آثار وحشىبافقى است ابتدا غزلهاى وحشى مورد تحقيق و بررسى قرار مىگيرد و به نكاتى چون غزلسرايى در عصر وحشى، عشق زمينى
و عشق عرفانى و درصد دخالت هر يك در غزلهاى وحشى، مضمون غزلهاى وحشى، واژگان غزلها و فاصله گرفتن واژگان غزلهاى او از واژگان سنّتى غزل، نفوذ لغات و اصطلاحات
عاميانه در غزلها، تازگى توصيفها و مقدار تقليدها، صنايع ادبى در غزلهاى وحشى و درصد متوسّط آن، وحشى و پيروى او از غزلهاى سعدى و ديگران، مقايسه غزلهاى وحشى و
ديگر گويندگان سبك هندى، انعكاس احوال شخصى در غزلهاى وحشى، اصالت احساس در غزلها، مكتب واسوخت و دخالت آن در غزلسرايى وحشى و تعقيدهاى كلامى در غزلهاى
او؛ اشاره مىشود.
در قسمت قصايد ممدوحان وحشى، قصايد در مدح ائمّه و مقايسه آن با ديگر مديحهسرايان مذهبى، توصيف در قصايد، تازگى توصيفها يا تكرارى بودن آنها، وزن قصايد و تنوّع اوزان يا
عدم تنوّع، مقايسه قصايد او با قصايد معاصران و قدما از جهت به كار گرفتن هنرهاى قصيدهسرايى، اشارات تاريخى در قصايد وحشى و مقدار مبالغه و غلوّ در ستايشهاى وحشى از
ممدوحان؛ مورد بحث و بررسى قرار مىگيرد.
در قسمت مثنويها وزن هر منظومه، تعداد بيت هر منظومه، موضوع هر منظومه، شروع داستان هر منظومه، خلاصه داستان، سابقه آن در ادبيّات فارسى يا عربى، چگونگى
توصيفها، هنر داستانسرايى وحشى با مثالهايى از شعر او، صنايع ادبى و پرهيز وحشى از افراط در صنايع آن هم در روزگارى كه صنعتسازى در اوج بوده است، انعكاس احوال زمانه
و آداب و رسوم؛ بيان مىگردد.
در قسمت تركيببندها و ترجيعبند موضوع تركيببندها و ترجيعبند، كيفيّت هنرى تركيببندها و ترجيعبند و اشارهاى به تركيببند معروف وحشى و علل اشتهار آن، مورد بررسى
قرار مىگيرد.
در قسمت قطعات موضوع قطعات و تنوّع موضوعى، هزل و طنز در قطعات و مقايسه قطعات وحشى با قطعهسرايان معروف از قبيل: ابنيمين و ديگران مورد بحث قرار مىگيرد.
در قسمت رباعيّات مضامين عمده رباعيّات وحشى، توفيق وحشى در ايجاز كلام، رباعىسرايى در عصر وحشى و اينكه بيشتر براى مادّه تاريخ به كار مىرفته است و نيز وحشى و
مادّه تاريخسرايى مورد نقد و تحليل قرار مىگيرد.
در اين رساله سعى شده است، گفتنىها گفته گردد و مطالب و مضامين عمده و شاخصى كه در اشعار وحشى به چشم مىخورد، بيان گردد و مورد نقد و تحليل قرار گيرد.