غزلسرايى در عصر وحشى

بخش دوّم: نقد و تحلیل آثار وحشی بافقی
ابزارها
تنظیمات نوشتاری

غزلسرايى در عصر وحشى

 

از قرن نهم به بعد عده‏اى از شاعران سعى كردند كه با استفاده از احساسات صميمانه و صادقانه در غزل از تقليد و تكرار بپرهيزند. عدّه‏اى از شاعرانى كه خود را به مكتب وقوع وابسته مى‏دانستند چون وحشى، اهلى و هلالى از اين شيوه استفاده نمودند. ولى متأسفانه اين روش مشكل غزل فارسى را كه به ابتذال كشيده شده بود، حل نكرد.[1]

مشكل عمده اين بود كه شعرا نمى‏توانستد احساسات طبيعى عاشقانه خود را به طور فاحش و آشكارا بيان دارند زيرا حضور زن در جامعه عيب بود و بردن نام او با غيرت كسان و آشنايان و نزديكانش همراه بود و يگانه راه بيان عشق ورزيدن و عشقبازى نمودن، عشق به همجنس بود. بسيارى از شاعران در ملأ عام در كوچه و بازار و مراكز عمومى و اجتماعى به اين امر تظاهر مى‏كردند و در جست‏وجوى معشوق قدم مى‏نهادند، امّا اين شيوه هم گرهى از مشكلات غزل فارسى كه به ابتذال كشيده شده بود باز نكرد. به دنبال اين مرحله رويداد تازه‏اى در شعر فارسى ايجاد شد شاعران پارسى‏گوى به اميد صلات و عطاياى شاهان و اميران هند رهسپار سرزمين هندوستان شدند كه سبك مخصوص شعرشان به سبك «هندى» مشهور گشت.[2]

اقوال مختلفى اعم از موافق و مخالف در مورد چگونگى نام‏گذارى شيوه هندى وجود دارد كه به شرح ذيل است:

عدّه‏اى معتقدند اين شيوه، روش انديشه شاعران پارسى‏زبان هندوستان بوده است زيرا فلسفه لطيف بودا كه توأم با دقيقه‏يابى و نكته‏سنجى است در غزليّات فارسى و همه آثار هنرى آنان هويدا شده است و شاعران ايرانى به سبب توسعه روابط سياسى، تجارى، بازرگانى و مسافرتهاى متوالى و حتّى اقامتهاى طولانى نيز از اين شيوه تأثيرپذيرفته‏اند به همين دليل شيوه مورد بحث را بايد «هندى» ناميد.

گروهى ديگر بر اين عقيده‏اند؛ اگرچه شيوه شاعران فارسى‏زبان هند بر روى شعر فارسى تأثير گذاشته است ولى تفاوتى بين اشعار شعراى پارسى‏گوى هندى و ايرانى وجود دارد. شعراى پارسى‏گوى هندى در سرودن اشعار خيال‏پردازى و نكته‏سنجى همراه با تعقيدهاى لفظى و معنوى افراط مى‏كردند، در حاليكه در شعر شعراى پارسى‏گوى ايرانى اين شدّت دقيقه‏يابى اشعار ديده نمى‏شود. پس بايد شيوه شاعران فارسى‏زبان هند را «هندى» و شيوه شاعران فارسى‏زبان ايرانى را كه بازار رونق شعرشان در اصفهان بوده است «اصفهانى» و يا به مناسبت تقارن دوران حكومت پادشاهان صفوى با اين روش «صفوى» ناميد.

دسته‏اى ديگر با ديد وسيع‏تر و نگرش عميق‏ترى كه لازمه تحقيق و پژوهش است؛ معتقدند كه بايد به سوابق تاريخى و ادبى توجّه نمود و بيان مى‏دارند كه چون نخستين پايه‏هاى اين شيوه به وسيله شاعران پارسى‏گوى ايرانى بنا شده است و در دوران پادشاهان صفوى تكامل يافته، شايسته است اين شيوه را «اصفهانى» يا «صفوى» بناميم.[3]

بعضى از تذكره‏نويسان به وجود آورنده سبك هندى يا اصفهانى را بابافغانى مى‏دانند ولى اين نظريه نمى‏تواند قابل قبول باشد زيرا ريشه‏هاى اين سبك دقيقه‏يابى و نكته‏سنجى است كه در غزلهاى حافظ و قبل از
او چون خاقانى، نظامى، انورى، اميرخسرو و حسن دهلوى كماكان وجود داشته است.[4] پايه‏هاى سبك هندى در اشعار شعراى سبك عراقى قرن ششم، هفتم و هشتم بنا شده است. ولى در اواسط قرن هشتم به تدريج تغيير محسوسى در ساختار سخن‏پردازى پديد آمد و اساس سبك هندى پى‏ريزى شد. مضمون‏يابى و نكته‏سنجى در اوايل قرن هشتم به وسيله اميرخسرو و در اواسط همين قرن توسط حافظ قوّت گرفت. به طور حتم مى‏توان ريشه‏هاى سبك هندى را در اشعار اين دو شاعر بزرگ يافت.[5] همچنين در سوز و گداز بابافغانى و شيخ آذرى و لسانى و حالتى هم از نشانه‏هاى اين سبك يافت مى‏شود. بعدها همين روش سخن‏سرايى و شعرگويى توسط محتشم، ولى دشت بياضى، وحشى، ملك قمى، ضميرى اصفهانى و گروه بعد از ايشان يعنى عرفى، نظيرى، كليم و طالب آملى به سبك مميّز و مجزّايى مبدّل شد و بالاخره به دست صائب، شاعر بلند پايه قرن يازدهم به كمال خود رسيد.[6]

شبلى نعمانى در كتاب «شعرالعجم» يادآور شده است كه بابافغانى بوجود آورنده سبك هندى است، عقيده وى درست به نظر نمى‏آيد. زيرا روش فغانى در شاعرى بيان حالات درونى توأم با سوز و گداز و آه و ناله و شور و اشتياق است. هرگز به دنبال مضمون‏يابى و نكته‏سنجى نيست سخن وحشى نيز پرسوز و پر التهاب و مملوّ از شوق و شور است و در غزليّات او كمتر مضمونى به سبك شعراى هند ديده مى‏شود. مقصود اين است كه «اگر سبك هندى از سبك فغانى و وحشى با آن شور و حال مايه‏ور مى‏گرديد يا شايد كلامى در حدّ اعلا بود، ولى متأسفانه بعد از صائب كم‏كم سبك هندى راهى ديگر گرفت.» كه نهايتا شاعرانى به مخالفت با اين مكتب برخاستند و آن رد نمودند و در صدد تغيير اين سبك برآمدند.[7]

معترضان نسبت به اين سبك بيان مى‏داشتند كه عاشق بيش از حد خود را در برابر معشوق خوار و ذليل مى‏كند و دلتنگى و عدم دلبستگى به جهان و بى‏اعتنايى او نسبت به تعلّقات و زيبايى‏هاى دنيوى و غرور و تكبّر و خودبزرگ‏بينى شاعر نسبت به مقام خود و فقدان معانى بلند و لطيف و عدم توجّه شاعر به شرح و بيان احساسات و حالات و عواطف قلبى غزل را از حالت طبيعى خود بدر برده است. درست است كه گاهى شاعر بيش از حد خود را در مقابل معشوق خوار و ذليل مى‏كند ولى اين تنها مشخّصه شاعران عصر صفوى نيست. شاعران بزرگى چون سعدى و حافظ بارها خود را در برابر معشوق كوچك و حقير شمرده و سر بر آستان او نهاده‏اند. بى‏شك هرگاه لشكر عشق بر سرزمين قلب بتازد، عقل را مى‏ربايد و عاشق را كور و كر و لال مى‏كند به طورى كه صبر و شكيبايى را از دست مى‏دهد و دست نياز به درگاه معشوق دراز مى‏كند و سر تسليم و عجز بر آستان معشوق مى‏نهد و با تمام وجود، وجودش را تقديم وجود عشق مى‏نمايد.[8]

بايد گفت چون سبك فغانى با سبك عده‏اى از شعراى زمان خود متفاوت بودند با شعراى مخالف سبك او، اشعار سست و ناخوش را به طنز، «فغانيه»، مى‏ناميدند. خصوصا در خراسان كه اكثر شاعران از جامى متابعت مى‏كردند با طرز فغانى مخالف بودند. اگرچه شاعرانى مانند وحشى و تا حدّى ميرزاشرف جهان سبك وى را دنبال كردند ولى در فاصله زمانى كمى سبك هندى قوّت گرفت و اين مكتب جاى خود را به سبك هندى داد. در اين تاريخ بود كه «مكتب وقوع» نضج گرفت و شاعران گرانقدرى در اين مكتب قريحه‏آزمايى مى‏كردند ولى اين مكتب تغيير ظاهر نمود و به سبك هندى متّصل گشت و رنگ اصلى خود را از دست داد. گفتنى است، نكته‏يابى و ظرافت‏سنجى و مضمون‏سازى كه در سبك هندى آشكار است به علّت نزديكى و برخورد فلسفه هندى با انديشه ايرانى است. شبلى نعمانى در «شعرالعجم» بيان مى‏دارد: شعر فارسى بعد از آمدن به هند لطافت و ظرافتى پيدا كرد كه هرگز در ايران داراى چنين خصيصه‏اى نگرديده بود.[9]

دوره صفويّه را مى‏توان دوره افراط در مضمون‏يابى، نكته‏سنجى و معمّاگويى به شمار آورد. ولى اين افراط به ابتذال كشيده شد. درست است كه غزل بيشتر از اقسام ديگر شعر رشد نمود ولى خاصيّت اصلى خود را كه بيان عواطف و احساسات عاشقى بود از دست داد و براى مضمون‏هاى باريك و دقيق و ظريف بكار گرفته شد.[10]

غزل سبك هندى در خدمت پند و اندرز و نصيحت‏گويى بكار گرفته شد و حول محور پند و موعظه و  حكمت قرار گرفت. مضامين عجيب و غريبى وارد شعر شد كه فهم آن را مشكل مى‏نمود بطورى كه گاه شعر و معمّا درهم آميخته مى‏شد و فهم رابطه دو مصراع مشكل مى‏گشت ولى بايد گفت ذهن جستجوگر شاعر بدنبال مضمون و معانى تازه و جديد و باريك حركت مى‏كرد و از به كار بردن معانى و مفاهيم تكرارى خوددارى مى‏نمود.

البتّه بندرت مضامين عشق و عاشقى در غزل آورده مى‏شد. اگر درست بينديشيم هر چند اين روش كيفيّت و محتواى غزل را متحوّل نمود ولى به اعتلاى شعر كه ورود انديشه و تفكّر و تأمّل بود، كمك نمود.[11]

بعضى دانشمندان و تذكره‏نويسان عصر صفوى را عصر انحطاط ادبيّات فارسى مى‏دانند كه اين امر موجب گشته است كه نوآموزان و مبتديان نسبت به ادبيّات آن عصر بدگمان شوند بطورى كه بدون تحقيق و تتبّع كامل اين عصر را دوره انحطاط و تنزّل بنامند. در صورتى كه با اندكى تأمّل درمى‏يابيم كه شعراى مهم و برجسته‏اى چون صائب، كليم، نظيرى، عرفى و وحشى و دانشمندان و فلاسفه مشهورى چون مير فندرسكى، شيخ بهايى، ميرداماد، ملاّصدرا و ملاّمحسن فيض در اين حوزه رشد نمودند و آن انحطاط و تنزّل مربوط به اواخر دوره صفويّه است.[12]

مرحوم اقبال آشتيانى بيان مى‏دارد كه در دوره سلاطين صفوى سخن پارسى از فصاحت و بلاغت و جزالت و استحكام و تازگى و شكوفايى به سوى سستى و پستى و كژى تدنّى مى‏كند. معانى و مفاهيم بلند و زيبا كه در سخن استادان پيشين كلام وجود داشت در اين دوره مطرود و مهجور مى‏گردد و شاعران و سخن‏سرايان و مبتديان از به كارگيرى روش گذشتگان سر باز مى‏زنند و به دنبال خيالبافى‏ها و نازك‏كاريهايى كه به سبك هندى مشهور شده و اوّلين بار بعضى نمونه‏ها از آنها در اشعار خواجه حافظ شيرازى و نزارى قهستانى و شعراى هم طبقه ايشان ديده مى‏شود؛ مى‏روند. در دوره صفويّه روابط ژرف و گسترده‏اى بين دو كشور ايران و هندوستان برقرار گرديد. پادشاهان گوركانى هند علاقه وافرى به نظم و نثر فارسى داشتند و بزرگترين و بهترين مشوّق شاعران پارسى‏گوى ايرانى بودند از اين رو ارتباط وسيعى ميان شاعران و دانشمندان دو سرزمين ايجاد گرديد و  سبك هندى تقويت شد. شاعران اين عصر با استفاده از استعارات، تشبيهات، كنايات، مجازات، تخيّلات و توهّمات باعث شد كه شعرشان بى‏ارزش و بى‏مقدار، سست و پست و بى‏اعتبار گردد.[13]

استاد دكتر ذبيح‏اللّه‏ صفا علّت وجود الفاظ و كلمات سست در شعر پارسى عهد صفويان را عدم تربيت معمول شاعران دوره تيمورى و عدم اطّلاع وسيع و كامل از زبان فارسى و عربى مى‏داند. اكثر شاعران اين دوره، چون دوره‏هاى پيشين (سامانى و غزنوى و سلجوقى و غيره) به مكتب نرفته و درس نخوانده بودند؛ دربارها از شاعران، مانند گذشته حمايت نمى‏كردند از اينرو شعر از دربارها به سوى عامّه مردم جريان يافت. اين امر هر چند موجب تنوّع و تجدّد گرديد و مضامين و مطالب تازه متولّد گشت ولى اشعار سست و بى‏اساس بسيار بود. رواج شعر فارسى در سرزمينهاى غيرايرانى منجر شد زبان فارسى از جزالت و استحكام نزول كند. «در شعر دوره صفوى، مرثيه‏سرايى و مدح ائمّه دين بسيار معمول بود و اين امر نتيجه طبيعى سياست مذهبى پادشاهان صفوى است.»

پادشاهان صفوى براى ايجاد و اشاعه تشيّع در ايران تعصّب بخرج مى‏دادند و با مجاهدات سياسى، نظامى، علمى، ادبى، فرهنگى، اجتماعى از هيچ كوششى دريغ نمى‏ورزيدند. ترويج و توسعه علوم دينى خصوصا كلام و فقه و حديث شيعه و تأثير آن در شعر فارسى خصوصا رونق مرثيه‏سرايى و ذكر مناقب آل‏على (ع) از نتايج سودمند آن است. حمايت شاه‏تهماسب و جانشينانش باعث شد كه سخن‏سرايان خوش ذوق از دربارهاى ايران دورى جسته و براى كسب معيشت به دربارهاى مجهّز و معتبر عثمانى و تيمورى هند روى آورند. مثلاً تنها در عهد اكبرشاه گوركانى پنجاه‏ويك شاعر از ايران به هندوستان رفتند. صائب مى‏فرمايد:

 

«همچو عزم سفر هند كه در هر دل هست

رقص سوداى تو در هيچ سرى نيست كه نيست»



و عليقلى سليم اينگونه مى‏سرايد:

 

«نيست در ايران‏زمين سامان تحصيل كمال

تا نيامد سوى هندُستان حنا رنگين نشد»



شايان ذكر است، مقدّمات رواج سبك هندى از اواخر دوره تيمورى آغاز شد و در دوره صفوى به رشد و كمال رسيد سپس تا پايان دوره قاجاريه به سستى گراييد و سبكهاى كهن فارسى معمول گشت.[14] در عصر  صفوى سبكهاى متعدد و متنوعى ايجاد گرديد. دوره‏اى است كه دو قرن و نيم به طول انجاميد و در اين زمان طولانى از روم تا دكن شاعران زيادى به عرصه ظهور آمدند. طبيعى است، نمى‏توان شاعران اوايل اين دوره را با شاعران اواخر اين عهد مقايسه نمود. اشعار محتشم و وحشى؛ صائب و نورس يكسان نيست. همينطور كلام ضميرى اصفهانى، غزّالى مشهدى، ولى دشت بياضى، عرفى شيرازى را نمى‏توان با سخن فيضى اكبرآبادى، شوكت بخارى، هاشمى دهلوى، بيدل عظيم‏آبادى، گرامى كشميرى و غنيمت كشميرى به يك ديد نگريست!

«اينكه بعضى نوشته‏اند كه چون بيشتر طرفداران اين شيوه به هند رفته و آنجا قصيده و غزل ساخته‏اند، بايد سبكشان را هندى گفت، بدنبال نوعى سفسطه و تخليط در استدلال خود رفته‏اند، زيرا اگر قرار بر اقامت چند ساله كسى در محلّى باشد چرا محل تربيت او از اين حيث معتبر نباشد، ولى محلّ سياحت و انتجاع وى در اين راه به حساب آيد.» گفتنى است دربار گوركانيان و شاهان دكن يكى از مهمترين پايگاه بزرگ فرهنگ ايران و محل تجمّع شاعران و اديبان و فضلا در اين عهد بوده است.[15]

در عهد صفويّه بدون اغراق بيش از هر زمان ديگرى شاعر پا به عرصه ظهور گذاشته است. تذكره خلاصه‏الاشعار تقى كاشى و عرفات العاشقين تقى اوحدى مؤيّد عرايض است. گفتنى است از اين ميان تنها عده معدودى مشهور شده و شعر آنان درخور توجّه است شاعرانى چون: بابافغانى، اميدى، وحشى، ضميرى، لسانى، رضى آرتيمانى، دهلى، حالتى، تركمان و نظيرى.[16]

«دقيقه‏يابى و نازك‏خيالى در اوايل قرن هشتم بوسيله اميرخسرو و در اواسط همين قرن به توسط حافظ نيرو گرفت و بطور آشكار مى‏توان ريشه‏هاى سبك هندى را در شعر اين دو گوينده بزرگ يافت.»[17]

تمام شاعرانى كه در قرن دهم ظهور كردند و بعضى از آنان مانند شرف قزوينى، غزالى مشهدى، وحشى بافقى، ثنايى مشهدى، عرفى شيرازى و محتشم كاشانى از استادان شعرند. اينان بنابر رسم شاعران آن عهد به سوى نوآورى گام برمى‏داشتند و سخت تحت تأثير زبان و شيوه بيان شاعران نزديك به آن عهد، خاصّه حوزه ادبى هرات بودند.[18]

 

«يكى از خصايص روحى شعراى اين عصر كه در كيفيّت معانى و مضامين تأثير فراوان داشته و از لحاظ لفظى و معنوى صورت خاصى به اشعار سبك هندى بخشيده است، تمايل شديد به افراط و تفريط در مورد جميع شؤون فكرى و اخلاقى مى‏باشد ... اين معلول دو علت است: يكى علاقه شديد به مضمون‏تراشى و معنى‏آفرينى و يكى افراط در اخلاقيّات و معنويّات. شيوع صنعت مبالغه و اغراق نيز كه جنبه لفظى دارد بدون ترديد از نتايج همين خصيصه روحى است.»[19]

از ويژگيهاى برجسته سبك هندى نازك‏خيالى، مضمون‏سازى، ديريابى و نكته‏هاى ظريف و دقيق و باريك است. اگر از صنعت ايهام استفاده شود تمام كلام ايهام‏آميز و مخيّل است و معانى دورتر از ذهن همواره مراد و منظور شاعر است و خواننده بايد با چندين واسطه با تأمّل و تدبّر و دقّت زياد به معنى اصلى دست يابد.[20]

شاعران در اين دوره با استفاده از باريك‏خيالى از مضمون‏آفرينى و تشبيهات تازه، استعاره، كنايه، اغراق، مبالغه و غلو سخن را از فصاحت و بلاغت و سادگى كلام تهى ساختند؛ و به عجز و خوارى و بيچارگى تن در دادند.

«تناسبات لفظى و صنايع بديعى در شيوه اين سرايندگان با به كار بردن جمله‏هاى متداول محاوره توأم نشده و از اين رو بعضى از سخن‏سنجان معتقد شده‏اند كه آنان از فرهنگ زبان عامّه مدد گرفته‏اند.»[21]

شعر اين دوره چندان پايبند به اصول و مقررات شعرى نيست. تعداد ابيات غزل كه بايد بين هفت و چهارده بيت باشد در اين دوره گاهى كمتر از پنج بيت و گاهى زيادتر از بيست بيت با قوافى مكرّر به چشم مى‏خورد. اشعار اين دوره هر چند از شور و حال خالى نيست ولى به پايه غزليّات سبك عراقى نمى‏رسد.[22]

خصوصيّات برجسته سبك هندى به قرار ذيل است:

1.     تلاش شاعر براى يافتن مضامين دقيق و تازه، فكر بديع، نكته‏سنجى، باريك‏بينى، نازك‏خيالى و موشكافى در سطح گسترده و بالا.

2.     تعقيد و پيچيدگى (ضعف اجزايى كلام به قراين و مناسبات)، ابهام، ايهام و ايجاز (گاهى بصورت ايجاز مخلّ)، استعاره، كنايه، تشبيه، مجاز، مبالغه.

 

3.     بكارگيرى ارسال‏المثل و فراوانى تمثيل.

4.     كثرت استعارات و استعمال الفاظ و تركيبات بطور مجاز.

5.     كثرت استعمال صنعت تقابل و مراعات نظير و مناسبت و ارتباط لفظى و معنوى الفاظ يك بيت.

6.     كثرت استعمال امثال و اصطلاحات سايره.

7.     كثرت استعمال الفاظ عاميانه و محاوره و مبتذل و كلماتى كه فاقد جنبه ادبى است.[23]

8.     ارتباط و تناسب لفظى و معنوى ميان كلمات يك بيت.[24]

9.     شكل گرفتن سخن بصورت رمز و معمّا.[25]

 

وجوه تمايز سبك هندى از سبكهاى خراسانى و عراقى:

1.     ورود كلمه‏هاى نامأنوس بخصوص تركى در غزل و پيدايش تعقيدات لفظى در شعر.

2.     بكارگيرى تركيبات و تعبيرات ناخوشايند و استعمال بيش از حدّ استعاره، كنايه، مجاز و تشبيهات ديرياب.

3.     كاربرد قوافى و رديفهاى دشوار، الزام و اعنات و لزوم مالايلزم.

4.     طولانى بودن شماره ابيات غزل.

5.     ابتكار و جدّيت در آوردن مضامين تازه و نكته‏سنجى.

6.     ابراز نمودن شكوه، شكايت و گلايه و اظهار يأس و نوميدى و بدبينى زياد نسبت به اوضاع زندگى و وضعيّت زمانه آن دوران.

7.     آوردن مفاهيم و معانى مبالغه‏آميز در غزل و زياده‏روى در اغراقهاى شاعرانه.[26]

8.     دقيقه‏يابى، باريك‏خيالى و بدنبال مضمون تازه رفتن، به امور كلّى قناعت نكردن و به جزئيّات مشاهدات و عادات توجّه نمودن.

9.     عدم بيان سخن ساده و صريح.

10. بكارگيرى تعبيرات مجازى و رعايت تناسبهاى لفظى به گونه‏اى كه معانى در آنها گم نشود.

 

11. آوردن يك امر جزئى يا ضرب‏المثلى را در يك مصراع جهت اثبات يك مفهوم كلّى.

12. آوردن اغراق در تشبيهات ولو اينكه دور از ذهن باشد.[27]

13. بكارگيرى تعابير ناتوانى كه شاعر براى نمايش ذهن خيال‏پردازش به كمك استعاره‏ها و مجازها و كنايات دور از ذهن موجب خلوّ رسايى و شيوايى شعر خصوصا غزل مى‏گشت.[28]

14. بكارگيرى مفاهيم پيچيده و دور از ذهن و تركيبات خشك و نادلپذير.

15. وجود عشق بى‏مايه.

16. پيش پاافتادگى ابيات غزل و گسستگى آنها از نظر مفهوم.[29]

17. تبديل انديشه برون‏نگرى به تفكر درون‏نگرى بنحوى كه (شاعر در طبيعت) نيست بلكه (طبيعت در شاعر) است. اهمّيّت بخشيدن به حالاتى كه امور خارجى در ذهن شاعر بوجود مى‏آورد.[30]

18. استفاده از قالب ظاهرى غزل براى موضوعات مختلف خصوصا پند و اندرز و مفاهيم عرفانى، اخلاقى، حِكَمى و فلسفى.[31]

گفتنى است سير نزولى سبك هندى از زمانى آغاز مى‏گردد كه شاعرانى بى‏مايه با تكلّفات و تصنّعات فراوان به مضمون‏يابى گراييده و شعر را از حالت اصلى خويش كه بيان عواطف و احساسات و حالات روحى و نهانى است بصورت ايماگويى و معمّاسرايى درآوردند. اين امر باعث روى برتافتن بسيارى از نادره‏گويان و نغزسرايان از اين سبك گرديد. بطورى كه به مخالفت با آن پرداختند. با وجود اين سبك هندى سبكى است متعالى، زيبا، دقيق و لطف‏آميز و نبايد به ديده تحقير و بى‏مقدار بدان نگريست و آن را ياوه و سست انگاشت و اين خصوصيّت مضمون‏يابى شاعران باعث گشته است كه ديوانهايشان اشعار غثّ و سمين فراوان يافت شود. شايان ذكر است سرزمين هند كه در رقّت مضمون، باريكى‏معنى، نازكى‏خيالى و ريزه‏كاريهاى خوشايند و تأمّل فراوان در دقيقه‏يابى شعر شاعران سهم بسزايى داشته است.[32]

 

قبل از اينكه طرز وقوع انتشار يابد، شعراى غزلسرا از روش بابافغانى پيروى مى‏كردند و وقتى كه نوبت به لسانى شيرازى رسيد تقليد را به تجدّد و نوگرايى كشانيد. به گفته تقى‏الدّين اوحدى مؤلف تذكره عرفات‏العاشقين:

«در تازه‏گويى اقتدا به فغانى كرد، و در مغازلت سحرسازى بل معجزه‏پردازى نمود و شعراى متأخّرين چون شرف و شريف و وحشى و محتشم و ضميرى و غير هم تتبّع طرز و روش كلام او كردند، چه روش مجدّد وى بهم رسانيده شيوه متوسطين را به سوهان طبيعت انگاره‏وار به اصطلاح آورد تا بعد از وى پايه افكار اعزه رسيد به جايى كه رسيده.»[33]

شاعران سبك هندى موضوعات مختلفى را وارد غزل كردند، غزل با حفظ صورت ظاهر و قالب معموله، معنى اصلى خود را از دست داد، «بى‏مناسبت نيست غزليّات اين دوره را غزل اجتماعى بناميم ... شعراى دوره صفويّه قالب ظاهرى غزل را كه پيش از آن به موضوعات عشقى، عرفانى و اخلاقى اختصاص داشته، وسيله بيان كليه افكار و مقصودات خود قرار دادند.»[34]

در عهد صفوى شعر از دربار و محافل ادبا و علما به مجامع عمومى و بازارها و قهوه‏خانه راه يافت، اين امر منجر به پيدايش واقعه‏گويى يا «مكتب وقوع» گرديد مكتبى كه نمايانگر زندگى روزانه و عوام و تجارب عملى روزمره مردم بود. در سبك هندى اشياى بى‏جان حتّى لوازم زندگانى حيات پيدا مى‏گشت اين شيوه معلول دو علّت است: 1ـ شعر صبغه اشرافى خود را از دست داد. 2ـ مضمون‏آفرينى و باريك‏بينى و نازك‏خيالى شاعران باعث مى‏شود نسبت به هر چيز با ديدى دقيق و ظريف بنگرند.[35]

در سبك هندى جالب آن است كه طرز برخورد شاعر با عوالم طبيعى دگرگون مى‏شود «برون‏نگرى» به «درون‏نگرى» مبدّل مى‏گردد. «شاعر در طبيعت» نيست بلكه «طبيعت در شاعر» است. آنچه مهم است حالاتى است كه امور خارجى در ذهن شاعر بوجود مى‏آورد.[36]

 

در اوايل قرن دهم هجرى در شعر فارسى مكتب تازه‏اى پديد آمد كه به غزل خشك و بى‏روح قرن نهم حيات و طراوت تازه‏اى بخشيد و تا اوايل قرن يازدهم تداوم بخشيد. «اين مكتب تازه را كه برزخى است ميان شعر دوره تيمورى و سبك معروف به هندى زمان وقوع مى‏گفتند و غرض از آن بيان كردن حالات عشق و عاشقى از روى واقع بود و به نظم آوردن آنچه كه در ميان عاشق و معشوق به وقوع مى‏پيوندد، يعنى شعر ساده بى‏پيرايه و خالى از صنايع لفظى و اغراقات شاعرانه «لازم به ذكر است يك قرن پس از اين تاريخ سبك هندى پا به عرصه ظهور گذاشت و جانشين مكتب وقوع گرديد. از ويژگيهاى بارز زبان وقوع صراحت و سادگى زبان بدون استعمال صنايع لفظى و معنوى و بديعى و ارسال‏المثل و تمثيل و ايهام و ابهام، مجاز، استعاره، كنايه، تشبيه و مانند اينهاست.

شبلى نعمانى در اين باره مى‏گويد: «واقعه‏گويى در غزل كه در كلام خسرو و سعدى بطور انگشت شمار يافت مى‏شود، شاعر نامبرده آن را يك فن مخصوص قرار داده، چنانكه او را ديوانى است مشتمل بر هزار شعر كه تماما به همين سبك گفته شده است. مثال:

 

به هر جا مى‏روم، اول حديث نيكوان پرسم

كه حرف آن مه نامهربان را در جهان پرسم

 

ز مدهوشى نفهمم هرچه گويد آن پرى با من

چو از بزمش روم، مضمون آن از ديگران پرسم



و اين سبك از سبك فغانى بيشتر مورد قبول واقع شد چنانكه اكثر شعراى ممتاز بدين سبك غزل گفته و از ميانه آنها كسانى كه شهرتشان زياد است به قرار ذيل مى‏باشند: «ميلى ... ولى دشت بياضى ... وحشى بافقى ... الخ» و در جاى ديگر مى‏نويسد بعد از شرف جهان «كسانى كه اين طرز را شيوه خاصّ خويش ساخته‏اند، وحشى يزدى، على‏قلى ميلى، على‏نقى كمره‏اى هستند. وحشى يزدى چون كه رند و اوباش مشرب بود و بيشتر با معشوقه‏هاى بازارى سر و كار داشت. اين طرز را از اعتدال بيرون برد، واسوخت را هم او ابتدا كرده و بدو هم آن خاتمه يافت.» بهرحال موجد وقوع‏گويى اميرخسرو دهلوى است و شعرايى چون شرف قزوينى، ولى دشت بياضى و وحشى بافقى آن را به كمال رساندند.[37]

شبلى نعمانى معتقد است وحشى بافقى آغاز و انجام (واسوخت) است كه صحيح نيست زيرا هر كس ممكن است از معشوق سركش و جفاپيشه خود اعتراض كند و اشعارى در اين باب بسرايد بايد گفت با منسوخ شدن سبك وقوع (واسوخت‏گويى) از بين نرفت و تا اواخر عهد صفوى در هندوستان رايج بود و هم‏اكنون در شعر «ريخته» واسوخت‏گويى عنوان و نام و نشانى دارد.[38]

«واسوخت نوعى از وقوع گرايى و منشعب از آن است و به شعرى اطلاق مى‏شود كه مفاد آن اعراض از معشوق باشد و اين كلمه با حذف نون مصدرى "واسوختن" درست معنى ضدّ آن را كه سوختن باشد مى‏دهد. مانند رفتن  وارفتن، خوردن  واخوردن، زدن  وازدن ولى كلّيّت ندارد و از تمام مصادر صادر نمى‏گردد.» واسوختن در فرهنگ بهار عجم «به معنى اعراض كردن، و روى برتافتن از چيزى و ترك عشق گفتن است و اينكه صاحب چراغ هدايت «واديد» را به معنى خوددارى كردن و بيزارى نمودن گرفته است؛ صحيح نمى‏باشد.[39]

هر يك از شاعران مشهور عصر صفوى داراى ويژگيهاى خاصّ مخصوص به خود هستند، كه توسط جدول ذيل بيان مى‏گردد:

 

وحشى بافقى و على‏نقى كمره‏اى     شرح و بيان عكسهاى مجازى (مكتب وقوع)

نظيرى نيشابورى     الفاظ و مفردات و تركيبهاى نوين و بيان عاشقانه

عرفى     زبان با شكوه و بيان فخيم و خيالات فيلسوفانه

فيضى‏دكنى     حرارت و جوش بيان

طالب آملى     هنرمندى با به كارگيرى استعاره‏هاى زيبا

كليم كاشانى     مضمون‏آفرينى

صائب‏تبريزى[40] تمثيل

 

در عصر صفوى گاهى شاعر بيش از حدّ معمول خود را در مقابل معشوق خوار و زبون مى‏كند ولى بايد دانست كه اين شيوه مختص به دوران صفوى نيست بلكه سعدى و حافظ و ديگر شاعران بارها سر بر آستان عشق نهادند و خود را خاك پاى معشوق كردند و آرزوى قدم نهادن معشوق بر روى ديدگانشان را داشتند. حافظ مى‏گويد:

 

رواق منظر چشم من آشيانه توست

كرم نما و فرود آ، كه خانه، خانه توست



آرى هرگاه لشكر عشق بر سرزمين دل بتازد، دل را مى‏ربايد، عقل را معزول مى‏دارد و صبر و شكيبايى را از انسان مى‏گيرد به گونه‏اى كه عاشق سر تسليم بر آستان معشوق مى‏نهد و عاجزانه وصالش را با تمام وجود مى‏طلبد.[41]

 

 

 

 


[1]×. دكتر امير بانوى كريمى اميرى فيروزكوهى: دويست‏ويك غزل، تهران: انتشارات زوّار، 1371: 21 و 22.

 

[2]×. ناتل خانلرى، پرويز: «يادى از صائب» در كتاب: «صائب و سبك هندى در گستره تحقيقات ادبى»، محمّدرسول درياگشت، مصحّح منصور جهانگير توكّلى، انتشارات قطره، چاپ اوّل، علمى، 1371: 261.

 

[3]×. آفاق غزل فارسى، دكتر صبور شماره ثبت كتابخانه ملّى 1094 ـ 17/8/35، انتشارات پديده: 573 و 574.

 

[4]×. دويست‏ويك غزل صائب، به انتخاب و شرح و تفسير دكتر امير بانوى كريمى اميرى فيروزكوهى، انتشارات زوّار، چاپ سوّم، 1371: 23 و 24.

 

[5]×. نورانى وصال، عبدالوهّاب: «سبك هندى و وجه تسميه آن» در كتاب: «صائب و سبك هندى در گستره تحقيقات ادبى»، محمّدرسول درياگشت، مصحّح منصور جهانگير توكّلى، انتشارات قطره، چاپ اوّل، علمى، 1371: 287 و 288.

 

[6]×. دويست‏ويك غزل صائب به انتخاب و شرح و تفسير دكتر امير بانوى كريمى اميرى فيروزكوهى، همان.

 

[7]×. نورانى وصال، عبدالوهّاب: «سبك هندى و وجه تسميه آن»، همان جا: 289 و 290.

 

[8]×. مؤتمن، زين‏العابدين: «نظريه نگارنده راجع به صائب» در كتاب: «صائب و سبك هندى در گستره تحقيقات ادبى»، محمّدرسول درياگشت، همان جا: 418ـ420.

 

[9]×. نورانى وصال، عبدالوهّاب: «سبك هندى و وجه تسميه آن»، همان: 286 و 287.

 

[10]×. تحوّل شعر فارسى، زين‏العابدين مؤتمن، انتشارات ظهورى، 1355: 175.

 

[11]×. سير غزل در شعر فارسى، دكتر سيروس شميسا، انتشارات فردوس، چاپ چهارم، 1373، تهران، چاپخانه رامين: 181 و 183.

 

[12]×. مؤتمن، زين‏العابدين: «نظريه نگارنده راجع به صائب» در كتاب: «صائب و سبك هندى در گستره تحقيقات ادبى»، محمّدرسول درياگشت، مصحّح منصور جهانگير توكّلى، انتشارات قطره، چاپ اوّل، علمى، 1371: 379 و 380.

 

[13]×. مؤتمن، زين‏العابدين: «نظريه نگارنده راجع به صائب»، در كتاب: «صائب و سبك هندى در گستره تحقيقات ادبى»، محمّدرسول درياگشت، مصحّح منصور جهانگير توكّلى، انتشارات قطره، چاپ اوّل، علمى، 1371: 379 و 380.

 

[14]×. ديوان وحشى بافقى، حسين نخعى: 92.

 

[15]×. صفا، ذبيح‏اللّه‏: «صائب تبريزى و شيوه سخنورى در عهد صفوى» در كتاب: «صائب و سبك هندى در گستره ادبى»، محمّدرسول درياگشت، مصحّح منصور جهانگير توكّلى، انتشارات قطره، چاپ اوّل، علمى، 1371: 497ـ499.

 

[16]×. سهيلى خوانسارى، احمد: «سهم صائب در مثلهاى ساير يا امثال و حكم در اشعار صائب»، همان: 121 و 122.

 

[17]×. نورانى وصال، عبدالوهّاب: «سبك هندى و وجه تسميه آن»، همان: 287 و 288.

 

[18]×. صفا، ذبيح‏اللّه‏: «صائب تبريزى و شيوه سخنورى در عهد صفوى»، همان: ص 496 و 497.

 

[19]×. مؤتمن، زين‏العابدين: «دوره صفويّه يا دوره رواج سبك هندى»، همان: 449 و 450.

 

[20]×. سجّادى، ضياءالدّين: «معنى و مضمون در شعر صائب»، همان: 109 و 110.

 

[21]×. دشتى، على: «نگاهى به صائب»، همان: 483.

 

[22]×. همان: 449.

 

[23]×. همان: 406ـ414.

 

[24]×. همان: 150.

 

[25]×. همان: 294.

 

[26]×. آفاق غزل فارسى، دكتر صبور (شماره ثبت كتابخانه ملّى 1094 ـ 17/8/35)، انتشارات پديده: 577.

 

[27]×. آفاق غزل فارسى، همان: 572.

 

[28]×. همان: 569 و 570.

 

[29]×. همان: 722.

 

[30]×. ناتل‏خانلرى، پرويز: «يادى از صائب» در كتاب: «صائب و سبك هندى در گستره تحقيقات»، همان: 277 و 279.

 

[31]×. مؤتمن، زين‏العابدين: «دوره صفويّه يا دوره رواج سبك هندى»، همان: 447 و 448.

 

[32]×. نورانى وصال، عبدالوهّاب: «سبك هندى و وجه تسميه آن»، در كتاب: «صائب و سبك هندى در گستره تحقيقات ادبى»، همان: 294 و 295.

 

[33]×. مكتب وقوع در شعر فارسى، احمد گلچين معانى: 2 و 3.

 

[34]×. مؤتمن، زين‏العابدين: «دوره صفويّه يا دوره رواج سبك هندى» در كتاب: «صائب و سبك هندى»، همان: 447 و 448.

 

[35]×. يوسفى، غلامحسين: «تصوير شاعرانه اشيا در نظر صائب» در كتاب: «صائب و سبك هندى در گستره تحقيقات ادبى»، همان: 315ـ317.

 

[36]×. ناتل خانلرى، پرويز: «يادى از صائب»، همان: 279 و 280.

 

[37]×. مكتب وقوع در شعر فارسى، احمد گلچين معانى: 1 الى 4.

 

[38]×. همان: 683.

 

[39]×. همان: 681.

 

[40]×. سياسى، محمّد: «تمثيل در شعر صائب»، در كتاب: صائب و سبك هندى، همان: 145 و 146.

 

[41]×. مؤتمن، زين‏العابدين: «نظريه نگارنده راجع به صائب»، همان: 420.

 

آموزشگاه گویندگی و سخنوری موسسه شهریاران سخن (مدرسه سخن)

مدرسه سخن آموزشگاه و مدرسه تخصصی مجریگری و اصول و فنون سخنرانی


سالها با شما و همراه شما هستیم در سایت ایران مجری و باشگاه ایرانمجری. افتخار ماست تا اینبار در سایت سخنوری با شما باشیم.  صدها مقاله مرتبط به فنون سخنرانی و صدها متن سخنرانی و متن مجری گری در پردیس سخن 1400

مدرسه سخن ایران از بهترین مراکز آموزشی در زمینه سخنوری و گویندگی و مجریگری می‌باشد که با مدیریت دکتر فریبا علومی یزدی و مجوز رسمی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تاکنون به آموزش بیش از ۱۰۰۰ مجری و سخنران در کشور اقدام نموده است.
شما می توانید آخرین مقالات و آموزش های مرتبط با فن بیان و سخنوری را در این سایت ببینید . برای ورود به سایت سخنوری کلیک کنید.


آخرین تصاویر از سخنوران و فراگیران مدرسه سخن و نظرات ارزشمند آنها را در قسمت نظرات گوگل مپ ملاحظه فرمایید.

روی لینک زیر کلیک کنید

گوگل مپ : مدرسه سخن ایران تاسیس ۱۳۹۵ آموزش سخنوری ، گویندگی و مجریگری

تنها یک راه برای سخنور شدن وجود دارد !