صنايع ادبى در منظومه خلدبرين

بخش دوّم: نقد و تحلیل آثار وحشی بافقی
ابزارها
تنظیمات نوشتاری

صنايع ادبى در منظومه خلدبرين

تمثيل:

رو به درشتى چو بد انديش كرد        ناله بسى از عمل خويش كرد

 

 

[گشته چو سوهان به درشتى مثل       ناله از او خاسته در هر عمل]

*ديوان: 403

 

پست نشد پايه اهل صفا

گرچه فرو دست تواَش گشت جا

 

[مرتبه شمع نگرديده پست

گرچه كه از دود فروتر نشست]



*ديوان: 407

 

فتنه مينگيز و بترس از ستيز

ورنه شوى كشته در آن فتنه‏خيز

 

[خلق كشند آتش خلوت فروز

زانكه مبادا شود آفاق سوز]



*ديوان: 414

تناسب و مراعات نظير:

 

شكر و سپاسى كه خدا را سزد

خالق ما، رازق ما را سزد



*ديوان: 390



بتگر اگر تيشه نيارد به دست

پيكر بت را نتوان نقش بست



*ديوان: 390

 

حاجب شه رفت و به فرمان شاه

برد كشانش به سوى بارگاه



*ديوان: 411

جناس لاحق:

 

بستم از آنرو در كاشانه سخت

تا تو نيارى به در خانه رخت



*ديوان: 392

 

جز تو كسى ميوه اين شاخ نيست

غير تو زيبنده اين كاخ نيست



*ديوان: 393

 

گنج ز من مى‏طلبى گنج چيست؟

حاصل ايّام بجز رنج چيست؟



*ديوان: 412

جناس مطرّف:

 

هر نفسى را نبود اين اثر

مى‏وزد اين باد ز باغ دگر



*ديوان: 394

جناس زايد:

 

از طرف حسن برون تاخت ناز

وز طرف عشق درآمد نياز



*ديوان: 389

 

رفت يكى پيش كه مقصود چيست؟

گرنه ز سودا است در اين سود چيست؟



*ديوان: 398

جناس زايدالوسط:

 

خواند عزيزان و به صد جد و جهد

بست بدو عقد زليخاى عهد



*ديوان: 399

 

ور تو به گنج و درمى محترم

چون كنى آن دم كه نباشد درم




*ديوان: 405

 

آهوى چين گشته چنين خوش نفس

زانكه خورد برگ گياهى و بس



*ديوان: 409

 

جناس تامّ مماثل:

 

اين همه دُرها كه سرشك تو سود

نيست دلت را چو مفرّح چه سود



*ديوان: 402

جناس مركّب:

 

در هدف گربه چو افتاد موش

وصف دگر كرد به هر تار موش



*ديوان: 408

جناس زايد مذيّل:

 

بتگر اگر تيشه نيارد به دست

پيكر بت را نتوان نقش بست



*ديوان: 390

 

از ره بيداد زدندش بسى

قاعده داد نديد از كسى



*ديوان: 401

جناس زايد متوّج:[1]

 

ديده ز بس پرتو خورشيد تاب

شب پره‏اى در گذر آفتاب



*ديوان: 395



از سر بيداد زدندش بسى

قاعده داد نديد از كسى



*ديوان: 412

 

بس كه از اين بحر برون ريزد آب

عرصه اين بحر نمايد سراب



*ديوان: 398

 

جناس اشتقاق:

 

صدق ندارد نفس هيچ كس

صادق اگر هست بود صبح و بس



*ديوان: 391

 

خواند گدا را به حريم حرم

كرد ز الطاف خودش محترم



*ديوان: 397

 

ناظر آن منظر عالى بنا

عاشق و ديوانه و سر در هوا



*ديوان: 397

جناس شبه اشتقاق:

 

گشته بر آن دايره دير پاى

ليك چو پرگار به يك جاى پاى



*ديوان: 400

تلميح:

 

كى به همه عمر دم ما كند

آنچه به يك دم، دم عيسا كند



ديوان: 394

تلميح به داستان حضرت عيسى كه با دم روح‏بخش خود مرده را زنده مى‏كرد. حافظ گويد:

 

«فيض روح‏القدس ار باز مدد فرمايد

ديگران هم بكنند آنچه مسيحا مى‏كرد»



*حافظ

 

كاين سخن از اهل خرد ياد دار

دست مكن باز به سوراخ مار



ديوان: 403

 

(لايُلْدَغُ المؤمن من جُحْرٍ مرّتين). در ضمن بيت، صنعت ايضاح بعد الابهام نيز دارد.

*

 

مخزن جمشيد و فريدون كجاست؟

گنج فرو رفته قارون كجاست؟



*ديوان: 410

 

راز نخواهى كه شود آشكار

لب بگز و باز مگو زينهار



*ديوان: 411

 

 

«مصلحت نيست كه از پرده برون افتد راز

ورنه در مجلس رندان خبرى نيست كه نيست»



و يا «كُلُّ سِرّ جاوز الاِثْنَيْنِ شاعٍ.» (حافظ)

حسن تعليل:

 

يار مخوانش كه چو شين در رقم

داخل شادى است نه داخل به غم



*ديوان: 402

 

سجده‏گه پاك‏دلان گشته خاك

زانكه فتد در ره مردان پاك



*ديوان: 405

 

شد به فرو دست چو ساعد مقيم

بين كه گرفتند بتانش به سيم



*ديوان: 407

 

گور كه خاكش به دهان ريختند

لقمه طلب بود از آن ريختند



*ديوان: 409

ارصاد (تسهيم):

 

صحبت ناجنس گزند آورد

صد دل آسوده به بند آورد



*ديوان: 402

 

داشت يكى دشمن دانا رسيد

بر سر آن خسته كه مارش گزيد



*ديوان: 404



گفت خرد پيشه كه خاموش باش

شرح دهم يك دو سخن گوش باش



*ديوان: 405

 

حرف خوش آمد مشنو كان خطاست

مضحكه خلق مشو كان بلاست



*ديوان: 407

 

مايده فيض چه جزو و چه كل

برده از او فيض چه خار و چه گل



*ديوان: 390

تضاد و طباق:

 

مائده فيض چه جزو و چه كل

برده از او فيض چه خار و چه گل



*ديوان: 390

تنسيق‏الصّفات:

 

زنده باقى احد لايزال

حىّ توانا صمد ذوالجلال



*ديوان: 388

مفاخره:

 

هيچ كسم نيست به همسايگى

تا زندم طعنه ز بى‏مايگى



*ديوان: 387

ايهام تناسب:

 

خامه برآورد صداى صرير

بلبلى از خلدبرين زد صفير



خلدبرين: 1ـ منظومه وحشى، 2ـ مزارى در يزد*ديوان: 387

 

بانى مخزن كه نهاد آن اساس

مايه او بود برون از قياس



مخزن: 1ـ منبع، 2ـ مخزن‏الاسرار*ديوان: 387

جناس مضارع:

 

جهد كنم تا به مقامى رسم

گام نهم پيش و به كامى رسم



*ديوان: 388



[1]×. جناس متوّج آن است كه يكى از دو واژه متجانس، در آغاز دو حرف بيش از ديگرى داشته باشد. مانند: دون، گردون ـ خم، افخم ـ اكرم، رم.

چشم بتان است كه گردون دون    با سر چوب آورد از گل برون
دايى جواد / ابدع‏البدايعگر ناى و شيپور عدو آهنگ زير و بم كند    سردار افخم خم شود سردار اكرم رم كند
(حاج ميرزامحمّدحسين گركانى / ابدع البدايع)     برداشت از كتاب جناس در پهنه ادب فارسى از دكتر جليل تجليل، مؤسّسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى وابسته به وزارت فرهنگ و آموزش عالى، تاريخ انتشار 1367، چاپ اوّل.

 

 

آموزشگاه گویندگی و سخنوری موسسه شهریاران سخن (مدرسه سخن)

مدرسه سخن آموزشگاه و مدرسه تخصصی مجریگری و اصول و فنون سخنرانی


سالها با شما و همراه شما هستیم در سایت ایران مجری و باشگاه ایرانمجری. افتخار ماست تا اینبار در سایت سخنوری با شما باشیم.  صدها مقاله مرتبط به فنون سخنرانی و صدها متن سخنرانی و متن مجری گری در پردیس سخن 1400

مدرسه سخن ایران از بهترین مراکز آموزشی در زمینه سخنوری و گویندگی و مجریگری می‌باشد که با مدیریت دکتر فریبا علومی یزدی و مجوز رسمی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تاکنون به آموزش بیش از ۱۰۰۰ مجری و سخنران در کشور اقدام نموده است.
شما می توانید آخرین مقالات و آموزش های مرتبط با فن بیان و سخنوری را در این سایت ببینید . برای ورود به سایت سخنوری کلیک کنید.


آخرین تصاویر از سخنوران و فراگیران مدرسه سخن و نظرات ارزشمند آنها را در قسمت نظرات گوگل مپ ملاحظه فرمایید.

روی لینک زیر کلیک کنید

گوگل مپ : مدرسه سخن ایران تاسیس ۱۳۹۵ آموزش سخنوری ، گویندگی و مجریگری

تنها یک راه برای سخنور شدن وجود دارد !