سوكنامه‏هاى وحشى و كيفيّت آنها

بخش دوّم: نقد و تحلیل آثار وحشی بافقی
ابزارها
تنظیمات نوشتاری

سوكنامه‏هاى وحشى و كيفيّت آنها

(موضوع / قالب شعرى / اصالت احساسات)

 

مرثيه يا رثا به شعرى گفته مى‏شود كه در غم در گذشتگان و تعزيت خويشاوندان و ياران و ذكر مصايب بزرگان و پيشوايان دينى سروده شود. در مرثيه از خصوصيّات برجسته و بارز و فضايل و نيكيهاى شخص از دست رفته سخن گفته مى‏شود. از نظر تاريخى مرثيه همزمان با مديحه ايجاد شده است. شاعران مديحه‏سراى دربارى حتّى در مرگ ممدوح قصيده يا شعر مى‏سرودند تا خدمتگزارى خود را ثابت كنند. سابقه مرثيه به رودكى (شاعر قرن چهارم) مى‏رسد. موضوع مرثيه، ذكر مناقب و مكارم و بزرگواريهاى شخص مرحوم است.

قالب مناسب براى مرثيه، ترجيع‏بند و قصيده است. امّا فردوسى در رثاى فرزندش از قالب مثنوى استفاده كرده و يا حافظ در رثاى فرزندش مرثيه‏اى در قالب غزل سروده است.

در شعر فارسى مرثيه به سه نوع تقسيم مى‏شود:

1)     رثاى تشريفاتى و رسمى: شاعر بنا به وظيفه در مرگ عزيزان و دوستان ممدوح شعر مى‏سرايد مثل مرثيه فرّخى در مرگ سلطان محمود غزنوى.

2)     مراثى شخصى و خانوادگى: شاعر با سوز دل در رثاى عزيز از دست رفته‏اش شعر مى‏سرايد. مانند مرثيه فردوسى و حافظ و خاقانى و مسعود سعدسلمان و جامى بر فرزندان خويش.

 

3)     در رثاى معصومين و ائمّه اطهار و شهداى كربلا خصوصا حضرت امام حسين (ع) كه اينگونه مرثيه‏سرايى خاصّ مذهب شيعه است. مانند مرثيه محتشم كاشانى و كاتبى ترشيزى.[1]

«مرثيه در لغت گريستن بر مرده و ذكر محامد وى و نوحه‏سرايى و تأسّف از درگذشت او را مى‏گويند و مرثيه، ساختن شعرى در رثاى كسى است كه جهان را وداع گفته و به ديار باقى شتافته است. به قول هاتف:

 

شد تذروش به باغ نوحه‏سرا

عندليبش به باغ مرثيه خوان



در اصطلاح ادب، "رثا" يا "مرثيه" به اشعارى گفته مى‏شود كه در ماتم گذشتگان و تعزيت ياران و بازماندگان و اظهار تأسّف بر مرگ پادشاهان و بزرگان و ذكر مصايب ائمّه اطهار (ع) خصوصا حضرت سيّدالشّهداء (ع) و ديگر شهداى كربلا و ذكر مناقب و مكارم و تجليل از مقام و منزلت شخص متوفّى و بزرگ نشان دادن واقعه و تعظيم مصيبت و دعوت ماتم‏زدگان به صبر و آرامش و معانى ديگرى از اين قبيل سروده شده است.

بنابر قول مشهور بسيارى از تذكره‏نويسان از جمله دولتشاه سمرقندى صاحب تذكره‏الشعرا و عوفى در لباب‏الالباب اوّلين شعرى كه سروده شده است شعر حضرت آدم ابوالبشر در رثاى فرزندش هابيل بوده است.»[2]

 

موضوع سوكنامه‏هاى وحشى

موضوعى كه تقريبا در همه مراثى مى‏توان يافت و در مرثيه‏هاى وحشى نيز به چشم مى‏خورد؛ ذكر بى‏وفايى دنيا، ناپايدارى روزگار، و نيرنگ و مكر سپهر كينه‏توز است و فلكى كه بين دوستان تفرقه مى‏اندازد و به هيچ كس اعم از زن و مرد، پير و جوان، مسلم و كافر، غنى و گدا، رحم نمى‏كند. وحشى مرگ را بر همه كس بر حق مى‏داند ولى آن را خيلى سخت و ناگوار مى‏داند. البته اين معانى از ابتدا مورد توجّه شاعران ايران بوده و همين موضوعات در مراثى اعراب نيز به چشم مى‏خورد.

«محقّقان عرب نوشته‏اند كه گويندگان عصر جاهليّت عموما در سوگوارى، به فناى پادشاهان بزرگ و اضمحلال حكومتها و اقوام و نابودى شيران بيشه و گوران بيابان و بزهاى كوهى و كركسها و عقابها و مارهاى طويل‏العمر كه سرانجام همه معدوم شده‏اند مثال زده و سپس بازماندگان متوفّى را تسليت مى‏داده‏اند. شعراى ايران گاه هنگام ايراد اين معانى آسمان را مورد عتاب و خطاب قرار داده و از بيدادش ناليده‏اند.»[3]

وحشى در سرودن سوكنامه عموما از نوع رثاى تشريفاتى و فرمايشى استفاده مى‏كرده است. يعنى ابتدا از روزگار نابسامان سخن به ميان مى‏آورده، سپس به فضايل و شايستگى‏ها و نكات برجسته شخص مورد رثا مى‏پرداخته است. از قرن نهم به بعد مادّه تاريخ سال وفات نيز در پايان مراثى ذكر مى‏شده است كه شايد سرودن آن براى نقر بر لوح مزار يا براى نگارش كتيبه‏هاى قبور بوده است.

شايان ذكر است، مرثيه‏هاى مذهبى در ادبيّات فارسى از قرن ششم تا هشتم بوده است كه در روزگار صفويّه به اوج خود مى‏رسد. در ايران از دوران حكومت آل‏بويه كه مذهب تشيّع رونق و رواج گرفت، شعراى ايرانى به مدايح و مراثى اهل عصمت و طهارت پرداختند تا اينكه در دوران صفويّه به تكامل و حدّ اعلاى خود رسيد. محتشم كاشانى شاعر دربار تهماسب بزرگترين مرثيه‏گوى مذهبى ايران است.[4]

سوكنامه‏هاى وحشى پرسوزو گداز و مملوّ از التهاب و جوش و خروش درونى است. وجود وحشى ملتهب و متأثّر از بدرود زندگى گفتن برادر، استاد، دوست و يا حاكم و شاهى كه مورد علاقه وى است، واقعه از دست رفتن آنها چنان او را منقلب مى‏سازد كه با دلى اندوهگين و زبانى آتشين به مرثيه‏سرايى سوزناك مى‏پردازد.

 

قوالب شعرى مراثى

اكثر شعراى ايران مراثى را در انواع ترجيعات، تركيبات، و قصايد به قالب نظم ريخته‏اند و بعضى مراثى را به صورت مثنوى و حتّى غزل سروده‏اند.[5]

 

قوالب شعرى مراثى وحشى

 

وحشى در سرودن مراثى از قوالب مختلفى چون: قطعه، تركيب‏بند، رباعى و مثنوى استفاده كرده است. وى در قالبهاى گوناگونى به سوگ عزيزان و از دست رفتگانى كه مورد علاقه‏اش بوده‏اند؛ پرداخته است. سخنانش در سوكنامه‏هايش چنان گيرا، سوزنده و دردناك است كه هر كه آن را بخواند، بى‏اختيار اشك از ديدگانش فرو مى‏چكد و متأثّر و متألّم مى‏گردد. به طورى كه گويى آن حادثه ناگوار براى شخص خواننده ايجاد شده است.

اكنون به تفكيك قوالب، موضوعات و شواهدى چند از سوكنامه‏هاى وحشى را به اختصار مى‏آوريم:

1ـ در قالب تركيب‏بند:

الف ـ در سوگوارى حضرت اباعبداللّه‏ الحسين (ع) و حلول ماه محرّم‏الحرام:

وحشى در سوگوارى حضرت سيّدالشّهداء (ع) با استفاده از عناصر طبيعت و تشبيه و استعاره و كنايه صحنه كربلا و حلول محرّم را زيبا و هماهنگ بيان داشته، توصيف روز محرّم و سوگوارى حضرت حسين (ع) همه عوالم و اجزاى خاكى و ماورايى را تحت تأثير قرار داده و همه هماهنگ و يك جانبه غم‏انگيز و متأثّر از اين واقعه سخت و ناگوارند.

 

روزى است اينكه حادثه كوس بلازده است

كوس بلا به معركه كربلا زده است

 

روزى است اينكه دست ستم، تيشه جفا

بر پاى گلبن چمن مصطفى زده است

 

روزى است اينكه بسته تتق آه اهل بيت

چتر سياه بر سر آل عبا زده است

 

روزى است اينكه خشك شد از تاب تشنگى

آن چشمه‏اى كه خنده بر آب بقا زده است

 

روزى است اينكه كشته بيداد كربلا

زانوى داد در حرم كبريا زده است

 

امروز آن عزاست كه چرخ كبود پوش

بر نيل جامه خاصّه پى اين عزا زده است

 

امروز ماتمى است كه زهرا گشاده موى

بر سر زده ز حسرت و واحسرتا زده است

 

يعنى محرّم آمد و روز ندامت است

روز ندامت چه، كه روز قيامت است ...



ديوان: 310

 

ب ـ در سوگوارى استاد بزرگوار و گراميش (شرف‏الدّين على بافقى)

سوكنامه سوزناك و غم‏انگيز وحشى با سوز درون و كلمات اندوهبار وجود انسان را متأثّر مى‏سازد، در ابتداى تركيب‏بند چرخ را دشمن جان همه آدميان معرّفى مى‏كند و پند مى‏دهد كه از فلك غدّار انتظار مهر و محبّت نداشته باش زيرا استاد بزرگ و مولوى اعظم، شرف‏الدّين على را از ما گرفت:

 

... دوستان چرخ همان دشمن جان است كه بود

همه را دشمن جان است، همان است كه بود

 

اى كه از اهل زمانى ز فلك مهر مجوى

كاين همان دشمن ارباب زمان است كه بود ...

 

... گريه ابر بهارى نگر اى غنچه مخند

كه در اين باغ همان باد خزان است كه بود

 

تا به اين مرتبه زين پيش نبود آه و فغان

اين چه غوغاست نه آن آه و فغان است كه بود

 

زين غم آباد مگر مولوى اعظم رفت

شرف‏الدّين على آن بى‏بدل عالم رفت ...



... كاه پاشيد به سر، ناله جانكاه كنيد

خلق را آگه از اين ماتم ناگاه كنيد

 

بدوانيد به اطراف جهان پيك سرشك

همه را زآفت اين سيل غم آگاه كنيد

 

كوچه‏ها را چو ره كاهكشان گردانيد

مشعلى چند چو خورشيد پر از كاه كنيد ...

 

... نعش او را چو فلك قبله خود مى‏خواند

چرخ بر دوش نهد وين شرف خود داند



ديوان: 326

ج ـ سوگوارى بر مرگ برادر وجود وحشى را آنچنان متأثّر مى‏سازد كه به زمين و زمان و روزگار لب دشنام مى‏گشايد. وحشى با فوت برادرش ديگر رفيق و همنفس و يار و غمخوارى ندارد، سينه مى‏كَنَد و در جست‏وجوى مرهم دل افگارى روزگار به سختى مى‏گذراند:

 

آه اى فلك ز دست تو و جور اخترت

كردى چو خاك پست مرا، خاك بر سرت

 

جز عكس مدّعا ز تو كس صورتى نديد

تاريك باد آينه مهر انورت ...

 

... نسبت به من غريب طريقى گزيده‏اى

گويا هنوز شعله آهم نديده‏اى



ياران رفيق و همنفس و يار من كجاست

مردم ز غم، برادر غمخوار من كجاست

 

من بيخودانه سينه بسى كنده‏ام ز درد

گوييد مرهم دل افگار من كجاست ...

 

... بى‏يار و بى‏كسم، چه كنم، چيست فكر من

آن كس كه بود يار وفادار من كجاست ...

 

... در خاك رفت گنج مرادى كه داشتيم

ما را نماند خاطر شادى كه داشتيم



ديوان: 327ـ328

 

د ـ سوگوارى بر مرگ شاه، وحشى را بر آن مى‏دارد كه با عناصر طبيعى و با عباراتى سوزناك، غمگين و آتشين درد نهانى و درونى خود را ابراز دارد. به عقيده وحشى با فوت شاه، گردون و خورشيد، خرگاه و غلامان شاه همگى عزا دارند:

 

از چه رو خاك سيه گردون به فرق ماه كرد

مشعل خورشيد را گردون چرا پر كاه كرد

 

از چه رو بر نيل ماتم زد لباس عافيت

هر كه جا در ساحت اين نيلگون خرگاه كرد

 

اين چه صورت بود كز هر گوشه زرّين افسرى

زد به خاك ره سر و افسر ز خاك راه كرد

 

چيست افغان غلامان شه باقى مگر

آسمان بى‏مهرى با بندگان شاه كرد

 

آه كز بى‏مهرى گردون شه باقى نماند

از چه باقى ماند عالم چون شه باقى نماند ...



ديوان: 322

ه ـ سوگوارى قاسم‏بيگ قسمى، در تركيب‏بندى بلند و آتشين آورده شده است كه الحق وحشى در حق هيچ كس ديگر چنين بلند و مفصّل مرثيه‏سرايى نكرده است؛ فوت قاسم‏بيگ پشت وحشى را مى‏شكند، چشمش را پرآب و دلش را پرخون مى‏كند. در ضمن چون قاسم‏بيگ اهل علم و دانش بوده است علاوه بر وحشى و دوستداران مرحوم، اهل نطق و سخن و علم نيز عزادار مى‏گردند.

 

پشت من بشكست كوه درد جان‏فرساى من

بازم افزايد همان اين درد كار افزاى من

 

گشت چشمم ژرف دريايى و آتش خون دل

شاخ مرجان اندر او مژگان خون پالاى من ...

 

... چرخ نيلى خم پلاسم برد و ازرق نام كرد

وز تپانچه روى من رنگ پلاسم وام كرد ...



... اهل نطق از گريه شست‏وشوى دفتر كرده‏اند

رخت بخت خود بدان آب سيه تر كرده‏اند

 

سوخته اهل سخن اوراق و كلك و هرچه هست

كرده پس خاكسترش در مشت و بر سر كرده‏اند...

 

... ماتم صعب است كامد پيش ارباب سخن

گو سخن هم در سياهى شو چو اصحاب سخن...



ديوان: 315

 

و ـ در سوگوارى دوستش

درد مرگ عزيزان بيان و مكان نمى‏شناسد، اين غم را انسانها از بدو تاكنون به گونه‏هاى متفاوت احساس  كرده و درك نموده‏اند. مراثى شعر فارسى در سوگ عزيزان عموما سرشار از عواطف لطيف بشرى و احساسات خاصّ قلبى و تألّمات روحى است كه وحشى از اين خصيصه بدور نبوده است.

 

... ياد و صد ياد از آن عهدكه در صحبت يار

خاطرى داشتم از عيش جهان برخوردار

 

نه مرا چهره‏اى از اشك مصيبت خونين

نه مرا سينه‏اى از ناخن حسرت افگار

 

... آه كان باغ پر از لاله و گل يافت خزان

لاله‏ها شد همه داغ دل و گلها همه خار ...

 

... يار اگر هست به هر جا كه روى گلزار است

گل گلزار كه بى‏يار بود مسمار است ...



ديوان: 320

شدّت عشق وحشى نسبت به دوست مرحومش به قدرى زياد است كه وحشى در مرثيه‏اى كه براى يادش مى‏سرايد قاتلان رفيقش را نفرين مى‏كند. آنجا كه مى‏گويد:

 

... يارب آنها كه پى قتل تو فتوا دادند

زندگانى تو را خانه به يغما دادند

 

يارب آنها كه ز خمخانه بيداد تو را

رطل خون در عوض ساغر صهبا دادند

 

يارب آنها كه رماندند ز تو طاير روح

جاى آن مرغ به سر منزل عقبا دادند ...

 

... زنده باشند و به زندان بلايى در بند

كز خدا مرگ شب و روز به زارى طلبند



*ديوان: 321

 

2ـ سوگوارى در قالب رباعى:

وداع جان از تن مهلت وداع به تن نمى‏دهد:

 

اى جان و تنم مطيع و شوق تو مطاع

رفتى و جدا زان رخ خورشيد شعاع

 

هيهات كه جان وداع تن كرد و نداد

چندان مهلت كه تن شتابد به وداع



ديوان: 348

 

3ـ سوگوارى در قالب قطعه

الف: مرثيه‏اى در سوگ پرى‏پيكر خانم (شمسه ايوان عصمت ـ چراغ دودمان نعمت‏اللّه‏) خواهر ميرميران
كه گويا در سال 987 بدرود زندگى گفته، سروده و در بيت آخر مادّه تاريخى به همين مناسبت آورده است:

 

دريغ از شمسه ايوان عصمت

كه تا جاويد رخ پنهان نموده

 

چراغ دودمان نعمت اللّه‏

كه شمعش مهر بود و ماه دوده

 

صبا كو كز حريم عفّت او

بجاى گرد بر وى مشك سوده ...

 

... (چه داده بى‏سبب سودا به خو دراه

چه بى‏جا قصد جان خود نموده)



*ديوان: 289

ب: مرثيه‏اى در سوگ جان‏قلى كه مصرع دوّم بيت آخر آن مادّه تاريخ فوت وى به سال 990 هجرى آورده شده است:

 

دريغ از جان قلى كز جور گردون

كنارى پر ز خون رفت از ميانه

 

زمانه دشنه جورش چنان زد

كه سوگ دشنه در دل كرد خانه

 

طلب كردم چو تاريخش خرد گفت

(شهيد دشنه جور زمانه)



*ديوان: 289

 

4ـ در قالب مثنوى

وحشى در وسط داستان ناظر و منظور از ايّام وصل مهر كيشان بخوبى ياد مى‏كند و بى‏اختيار به ياد عزيزان از دست رفته، خصوصا برادر دلبندش مرادى مى‏افتد و در اين رهگذر اجل را مقصّر مى‏داند كه چون مردافكن شرابى است و در هر جانبى او را خرابى است:

 

... خوشا ايّام وصل مهر كيشان

كجا رفتند ايشان، ياد از ايشان

 

همه رفتند و زير خاك خفتند

بسان گنج يك‏يك رو نهفتند

 

به جامى سر به سر رفتند از هوش

همه زين بزمشان بردند بر دوش

 

چنانشان خواب مستى كرد بى‏تاب

كه تا صبح خرامانند در خواب

 

اجل يارب چو مردافكن شرابى است

كه در هر جانبى او را خرابى است ...

 

... مرا حال برادر چيست آنجا

رفيق و مونس او كيست آنجا

برادر نى كه نور ديده من

مراد جان محنت ديده من

 

مرادى خسرو ملك معانى

سرافراز سرير نكته دانى ...



ديوان: 477ـ478




[1]×. فرهنگ اصطلاحات ادبى، واژه‏نامه مفاهيم و اصطلاحات ادبى فارسى و اروپايى به روش تطبيقى و توضيحى، تأليف سيما داد، مرواريد: 268 و 269.

 

[2]×. افسرى كرمانى، عبدالرضا: نگرشى به مرثيه‏سرايى در ايران، چاپ اوّل، 71، حروفچينى، چاپ و صحافى: مؤسسه اطلاعات: 15 و 16.

 

[3]×. همان: 96.

 

[4]×. همان: 110.

 

[5]×. همان: 69.

 

آموزشگاه گویندگی و سخنوری موسسه شهریاران سخن (مدرسه سخن)

مدرسه سخن آموزشگاه و مدرسه تخصصی مجریگری و اصول و فنون سخنرانی


سالها با شما و همراه شما هستیم در سایت ایران مجری و باشگاه ایرانمجری. افتخار ماست تا اینبار در سایت سخنوری با شما باشیم.  صدها مقاله مرتبط به فنون سخنرانی و صدها متن سخنرانی و متن مجری گری در پردیس سخن 1400

مدرسه سخن ایران از بهترین مراکز آموزشی در زمینه سخنوری و گویندگی و مجریگری می‌باشد که با مدیریت دکتر فریبا علومی یزدی و مجوز رسمی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تاکنون به آموزش بیش از ۱۰۰۰ مجری و سخنران در کشور اقدام نموده است.
شما می توانید آخرین مقالات و آموزش های مرتبط با فن بیان و سخنوری را در این سایت ببینید . برای ورود به سایت سخنوری کلیک کنید.


آخرین تصاویر از سخنوران و فراگیران مدرسه سخن و نظرات ارزشمند آنها را در قسمت نظرات گوگل مپ ملاحظه فرمایید.

روی لینک زیر کلیک کنید

گوگل مپ : مدرسه سخن ایران تاسیس ۱۳۹۵ آموزش سخنوری ، گویندگی و مجریگری

تنها یک راه برای سخنور شدن وجود دارد !