متن مجری عمومی در خصوص مادر

پردیس سخن فریبا علومی یزدی
ابزارها
تنظیمات نوشتاری

دلم بي تاب ديدنت ميشود / وقتي از پاي كوه آرام آرام قلع را رصد ميكنم ... /دلم پر پر ميزند براي اين صعود... / و حيران , مشتاق ِ پروازي تمام ناشدني مي ماند ،....

به ميانه كوه كه مي رسم / عطر نفس هايت را احساس مي كنم

متن مجری عمومی در خصوص مادر از سید شهاب کمال الدینی -ارایه شده در ششمین جشنواره مجریان و هنرمندان صحنه ایران

نسيم نرم نرمك مي وزد
هوا همچنان سرد است
و تنها دلم بي تاب ديدنت مانده است
چقدر دلم تو رو ميخواند
و عجيب اين ثانيه ها برايم نفس گير است..
نزديك و نزديك تر كه ميشوم ...
ميبينم چشمانم كه هيچ،
تمام وجودم  حضورت را لمس كرده است...
آري تو همان افريدگارِ يگانه ي مهرباني


به نام خداوند خوبي و زيبايي و سودمندي

به نام آنچه بهتر از تو ، انكه بهترين است...

زيباترين سلام و درود دنيا طلوع خورشيد است
ان را بدون غروبش تقديمتان مي كنم ...

بنده سيد شهاب كمال الديني از شهر بادگيرها ،اولين شهر خشت خام جهان و خطه ي خدا و خورشيد و خاك وشهر خاطره هاي پاك .قرار هست  چند دقيقه اي ميهمان نگاه هاي پر مهر و محبت شما دوستان جان باشم .و اميدوارم اين ثانيه ها لحظات بي نظيري را براي يكان به يكان شما رقم زند  .


 

پيامبر بزرگ اسلام حضرت محمد رسول الله ميفرمايند : اگر علم در ثريا باشد مرداني از سرزمين پارس به ان دست پيدا خواهند كرد.پس با افتخار و اقتدار اغاز ميكنيم .


Ladies and gentlemen,  distinguished guests ..hello and welcome  ..I am indeed  honored to be here and wish you a delightful time during the program.